حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء

حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء
حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء

حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء | انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

طبقه بندی موضوعی
حزب الله سایبر
انعکاس‌اخبار‌فرهنگی‌مذهبی‌شهرستان‌صومعه‌سرا
Blog Skin
شهدای صومعه‌سرا
آشنایی‌با‌شهدای‌شهرستان‌صومعه‌سرا
Blog Skin
مکتب الشهدا در شبکه های اجتماعی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقتل» ثبت شده است

لَمّا سَمِعَ [مُسلِمٌ ] وَقعَ حَوافِرِ الخَیلِ، وأصواتَ الرِّجالِ، عَرَفَ أنَّهُ قَد اُتِیَ، فَخَرَجَ إلَیهِم بِسَیفِهِ، وَاقتَحَموا عَلَیهِ الدّارَ، فَشَدَّ عَلَیهِم یَضرِبُهُم بِسَیفِهِ حَتّى أخرَجَهُم مِنَ الدّارِ، ثُمَّ عادوا إلَیهِ فَشَدَّ عَلَیهِم کَذلِکَ، فَاختَلَفَ هُوَ وبُکَیرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِیُّ ضَربَتَینِ، فَضَرَبَ بُکَیرٌ فَمَ مُسلِمٍ فَقَطَعَ شَفَتَهُ العُلیا ، وأشرَعَ السَّیفَ فِی السُّفلى، ونَصَلَت لَها ثَنِیَّتاهُ، فَضَرَبَهُ مُسلِمٌ ضَربَةً فی رَأسِهِ مُنکَرَةً، وثَنّى بِاُخرى عَلى حَبلِ العاتِقِ کادَت تَطلُعُ عَلى جَوفِهِ. فَلَمّا رَأَوا ذلِکَ أشرَفوا عَلَیهِ مِن فَوقِ ظَهرِ البَیتِ، فَأَخَذوا یَرمونَهُ بِالحِجارَةِ، ویُلهِبونَ النّارَ فی أطنانِ القَصَبِ، ثُمَّ یَقلِبونَها عَلَیهِ مِن فَوقِ البَیت، فَلَمّا رَأى ذلِکَ خَرَجَ عَلَیهِم مُصلِتا بِسَیفِهِ فِی السِّکَّةِ فَقاتَلَهُم.

ترجمه: مسلم بن عقیل چون صداى سُم اسبان و سر و صداى مردان را شنید، دانست که به سراغ وى آمده‌اند. پس با شمشیر به سوى آنان آمد. آنان به خانه یورش آوردند. مسلم سخت با آنان درگیر شد و آنان را با شمشیر مى‌زد تا آنها را از خانه بیرون راند. آنان دوباره باز گشتند و باز مسلم سخت با آنان درگیر شد. میان مسلم و بُکَیر بن حُمرانِ اَحمرى دو ضربه شمشیر، رد و بدل شد. بُکَیر ضربتى بر دهان مسلم زد و لب بالاى او قطع شد و شمشیر بر لب پایین نشست و دندان‌هاى پیشین مسلم افتاد و مسلم هم ضربتى بر سر و ضربتى دیگر بر رگ گردن وى زد که نزدیک بود به عُمق [گردنش] رخنه کند.
سپاهیان چون اوضاع را چنین دیدند از بالاى بام خانه بر مسلم هجوم آوردند و سنگ به طرفش پرتاب مى کردند و توده‌هاى نِى را آتش مى‌زدند و به سویش مى‌انداختند. مسلم چون اوضاع را چنین دید با شمشیرِ برهنه به کوچه آمد و با آنان به نبرد پرداخت.

📚منبع:
تاریخ طبری، ج5، ص 373


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۴۸
مکتب الشهداء

وجَعَلَ یُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ وضَعُفَ عَنِ القِتالِ، وتَکاثَروا عَلَیهِ فَجَعَلوا یَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ، فَقالَ مُسلِمٌ: وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونَنی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ الأَنبِیاءِ الأَبرارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله علیه و آله وذُرِّیَّتِهِ؟(1)

ترجمه: مسلم بن عقیل به نبرد، ادامه داد تا جراحت‌هاى سنگینى بر او وارد شد و از جنگیدن ناتوان شد. جمعیت بر او یورش بردند و با تیر و سنگ بر او مى‌زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آیا به سویم سنگ، پرتاب مى‌کنید ـ آن‌گونه که به کفّار، سنگ مى‌زنند ـ، در حالى که من از خانواده پیامبرانِ ابرارم؟ آیا حقّ پیامبر را درباره‌ی خاندانش پاس نمى‌دارید؟


وبَقِیَ وَحدَهُ وقَد اُثخِنَ بِالجِراحِ فی رَأسِهِ وبَدَنِهِ فَجَعَلَ یُضارِبُهُم بِسَیفِهِ وهُم یَتَفَرَّقونَ عَنهُ یَمینا وشِمالاً(2)

ترجمه: امام حسین علیه‌السلام از زخم‌هاى تن و سرش سنگین شده و تنها مانده بود، آنان را با شمشیر مى‌زد و آنها، از چپ و راستِ او مى‌گریختند.


فَوَقَفَ [الحُسَینُ علیه السلام ] وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِه هَشَمَها ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ ...(3)

ترجمه: امام حسین علیه‌السلام که بر اثر نبرد کم توان شده بود ایستاد. سنگى به پیشانى‌اش خورد و آن را شکست. سپس تیر سه شاخه مسمومى آمد و بر قلبش نشست.

منابع:
1. الفتوح ابن اعثم کوفی: ج ٥ ص ٥٣
2. منبع: الإرشاد شیخ مفید ج ٢ ص ١١١، إعلام الورى طبرسی ج ١ ص ٤٦٨ ، روضة الواعظین ابن فتال نیشابوری، ص ٢٠٨
3. مثیر الأحزان ابن نما حلی ص ٧٣


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۹
مکتب الشهداء

... فَقالَ مُسلِمٌ، وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونّی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ النَّبِیِّ المُختارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه، ولا حَقَّ قُرباهُ ؟ ثُمَّ حَمَلَ عَلَیهِم ـ فی ضَعفِهِ ـ فَهَزَمَهُم وکَسَرَهُم فِی الدُّروبِ وَالسِّکَکِ.
ثُمَّ رَجَعَ وأسنَدَ ظَهرَهُ عَلى بابِ دارٍ مِن تِلکَ الدّورِ، ورَجَعَ القَومُ إلَیهِ، فَصاحَ بِهِم مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ: ذَروهُ حَتّى اُکَلِّمَهُ بِما اُریدُ، فَدَنا مِنهُ وقالَ: وَیحَکَ یَابنَ عَقیلٍ! لا تَقتُل نَفسَکَ، أنتَ آمِنٌ ودَمُکَ فی عُنُقی، وأنتَ فی ذِمَّتی. فَقالَ مُسلِمٌ: أتَظُنُّ یَابنَ الأَشعَثِ أنّی اُعطی بِیَدی وأنَا أقدِرُ عَلَى القِتالِ؟! لا وَاللّه ِ لا یَکونُ ذلِکَ أبَدا. ثُمَّ حَمَلَ عَلَیهِ فَأَلحَقَهُ بِأَصحابِهِ، ثُمَّ رَجَعَ إلى مَوضِعِهِ وهُوَ یَقولُ: اللّهُمَّ إنَّ العَطَشَ قَد بَلَغَ مِنّی، فَلَم یَجتَرِئ أحَدٌ أن یَسقِیَهُ الماءَ ویَدنُوَ مِنهُ. فَقالَ ابنُ الأَشعَثِ لِأَصحابِهِ: إنَّ هذا لَهُوَ العارُ وَالشَّنار، أتَجزَعونَ مِن رَجُلٍ واحِدٍ هذَا الجَزَعَ؟ اِحمِلوا عَلَیهِ بِأَجمَعِکُم حَملَةَ رَجُلٍ واحِدٍ. فَحَمَلوا عَلَیهِ وحَمَلَ عَلَیهِم، وقَصَدَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الکوفَةِ یُقالُ لَهُ بُکَیرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِیُّ، فَاختَلَفا بِضَربَتَینِ: ضَرَبَهُ بُکَیرٌ عَلى شَفَتِهِ العُلیا، وضَرَبَهُ مُسلِمٌ فَبَلَغَتِ الضَّربَةُ جَوفَهُ فَأَسقَطَهُ قَتیلاً. وطُعِنَ [مُسلِمٌ] مِن وَرائِهِ فَسَقَطَ إلَى الأَرضِ، فَاُخِذَ أسیرا، ثُمَّ اُخِذَ فَرَسُهُ وسِلاحُهُ، وتَقَدَّمَ رَجُلٌ مِن بَنی سُلَیمٍ یُقالُ لَهُ عُبَیدُ اللّه بنُ العَبّاسِ، فَأَخَذَ عِمامَتَهُ.(1)

ترجمه: مسلم گفت: واى بر شما! چرا به سویم سنگ پرتاب مى‌کنید ـ آن گونه که به کفّار، سنگ مى‌زنند ـ در حالى که من از خاندان پیامبر برگزیده‌ام؟ واى بر شما! آیا حقّ پیامبر خدا را پاس نمى‌دارید و حقّ نزدیکانِ او را حرمت نمى‌نهید؟! آنگاه با ناتوانى بر آنان یورش بُرد و آنان را به سوى کوچه‌ها و دروازه‌ها فرارى داد. آنگاه باز گشت و بر درِ خانه‌اى تکیه داد. جمعیت به سویش باز گشتند. محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد: رهایش کنید تا با او سخن بگویم. آنگاه به مسلم نزدیک شد و گفت: واى بر تو، اى پسر عقیل! خودت را به کشتن مده. تو در امانى و خونت بر گردن من است. تو در پناه منى. مسلم گفت: اى پسر اشعث! گمان مى‌کنى تا وقتى که نیرو براى جنگیدن دارم دست تسلیم دراز مى‌کنم؟ نه به خدا! هرگز چنین نمى‌شود. آنگاه بر او یورش بُرد و او را تا پیش یارانش عقب راند و به جایگاه خود باز گشت و مى‌گفت: بار خدایا! عطش توانم را بُرده است! ولى کسى جرئت نداشت به او آب بدهد، یا به وى نزدیک شود.
پسر اشعث به یارانش گفت: این، براى شما ننگ و عار است که این چنین از یک نفر درمانده شده‌اید! همه با هم، یکباره بر او یورش برید. آنان بر مسلم حمله کردند و مسلم هم بر آنان یورش بُرد. مردى کوفى به نام بُکَیر بن حُمرانِ احمرى به سمت مسلم آمد و دو ضربت میان آن دو رد و بدل شد. بُکَیر بر لب بالاى مسلم ضربتى زد و مسلم نیز ضربتى بر او زد که کشته بر زمین افتاد. مسلم از پشت سر، نیزه خورد و بر زمین افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را برداشتند و مردى از بنى سُلَیم به نام عبید اللّه بن عبّاس جلو آمد و عمامه اش را برداشت.


عَطِشَ الحُسَینُ علیه السلام فَدَعا بِقَدَحٍ مِن ماءٍ فَلَمّا وَضَعَهُ فی فیهِ رَماهُ الحُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ فَدَخَلَ فَمَهُ، وحالَ بَینَهُ وبَینَ شُربِ الماءِ ، فَوَضَعَ القَدَحَ مِن یَدِهِ .(2)

ترجمه: امام حسین علیه‌السلام تشنه شد و کاسه آبى خواست. هنگامى که آن را به دهان بُرد حُصَین بن نُمَیر تیرى به سوى او انداخت که به دهانش فرو رفت و میان او و آب نوشیدن مانع شد و امام حسین علیه‌السلام کاسه را از دست فرو گذاشت.

📚منابع:
1. مقتل الحسین علیه‌السلام خوارزمی: ج ١ ص ٢٠٩
2. الأخبارالطوال؛ احمد بن داود دینوری: ص ٢٥٨



انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۲
مکتب الشهداء

در غربت و مظلومیت آن حضرت همین بس که از پشت بام‌ها دسته‌هاى نى را آتش مى‌زدند و بر سر آن حضرت مى‌ریختند. همچنین زمانى که چشم ابن‌زیاد بر آن حضرت افتاد، زبان به جسارت امیر‌المؤمنین و امام حسین علیهم‌السلام و عقیل گشود. در بالاى دارالاماره با لب تشنه سر از بدن نازنینش جدا کردند و بدنش را از بالاى قصر به پایین انداختند. بعد از شهادت ریسمان به پاى مبارکش بسته و در میان بازار کوفه مى‌کشیدند. سپس بدن مارکش را به دار زده و سر مطهرش را به دمشق فرستادند.
در دفن بدن مطهر دو نظر است: یکى اینکه جمعى از قبیله‌ی هانى آمدند و بدن‌هاى مطهر مسلم بن عقیل و هانى را دفن کردند(1). دیگر اینکه نیمه شب زوجه‌ی میثم تمار به همراهى چند نفر از جمله همسر هانى بن عروه، بدن‌ها را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند(2).

📚منابع:
1. مراقدالمعارف: ج 2 ص 318، فرستان الهیجاء: ج 2 ص 106
2. وسیله الدارین: ص 209، از ثعلبى


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۴۳
مکتب الشهداء

از (کتاب عیون المعجزات) نقل شده که چون حضرت جواد علیه‌السلام وارد بغداد شد و معتصم انحراف ام‌الفضل را از آن حضرت دانست او را طلبید و به قتل آن حضرت راضى کرده زهرى براى او فرستاد که در طعام آن جناب داخل کند ام‌الفضل انگور رازقى را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود اثر زهر در بدن مبارکش ظاهر شد و ام‌الفضل از کرده‌ی خود پشیمان شد و چاره‌اى نمى‌توانست کرد گریه و زارى کرد، حضرت فرمود: الحال که مرا کشتى گریه مى‌کنى، به خدا سوگند که به بلایى مبتلا خواهى شد که مرهـم‌پذیر نباشد چون آن نونهال جویبار امامت در اول سن جوانى از آتش زهر دشمنان از پا درآمد معتصم ام‌الفضل را به حرم خود طلبید و در همان زودى ناسورى در فرج او به هم رسید و هر چه اطباء معالجه کردند مفید نیفتاد تـا آنکه از حرم معتصم بیرون آمد و آنچه داشت از مال دنیا صرف مداواى آن مرض کرد و چنان پریشان شد که از مردم سؤال مى‌کرد و با بدترین احوال هلاک شد و زیانکار دنیا و آخرت گردید.(1)

مسعودى در (اثبات الوصیة) نیز قریب به همین نقل کرده الا آنکه گفته: معتصم و جعفر بن مامون هر دو ام‌الفضل را وا داشتند بر کشتن آن حضرت و جعفر بن مامون به سزاى این امر در حال مستى به چاه افتاد او را مُرده از چاه بیرون آوردند.(2)

و علامه مجلسى رحمه‌اللّه در (جلاءالعیون) نقل کرده که چون مردم با معتصم بیعت کردند متفقد احوال حضرت امام محمّد تقى علیه‌السلام شد و به عبدالملک زیات که والى مدینه بود نامه نوشت که آن حـضرت را با ام‌الفضل روانه‌ی بغداد کند. چون حضرت داخل بغداد شد به ظاهر اعزاز و اکرام نمود و تحفه‌ها براى آن حضرت و ام‌الفضل فرستاد پس شربت حماضى براى آن حضرت فرستاد با غلام خود استناس [یا (اشناس)] نام و سر آن ظرف را مهر کرده بود چون شربت را به خدمت آن حضرت آورد گفت: این شربتى است که خلیفه براى خود ساخته و خود با جماعت مخصوصان خود تناول نموده و ایـن حصه را براى شما فرستاده است که با برف سرد کنید و تناول نمایید و برف با خود آورده بود و براى حضرت شربت ساخت. حضرت فرمود که باشد در وقت افطار تناول نمایم، گفت: برف آب مى‌شود و این شربت را سرد کرده مى بایـد تناول نـمود، و هرچند آن امام غریب مظلوم از آشامیدن امتناع نمود آن ملعون مبالغه را زیاده کرد تا آنکه آن شربت زهرآلود را دانسته به ناکام نوشید و دست از حیات کثیرالبرکات خود کشید.

📚منابع:
1. عیون المعجزات ص 132، چاپ اعلمى، بیروت
2. اثبات الوصیة ص 227، چاپ انصاریان، قم
3. جلاءالعیون


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۱
مکتب الشهداء

مکشوف باد که چون مامون حضرت جواد علیه‌السلام را بعد از فوت پدر بزرگوارش به بغداد طلبید و دختر خوب را تزویج آن حضرت نمود، آن جناب چندى که در بغداد بود از سوء معاشرت مامون منزجر گردید از مامون رخصت طلبید و متوجه حج بیت اللّه الحرام شد و از آن‌جا به مدینه‌ی جد خود معاودت فرمود و در مدینه توقف فرمود و بود تا مامون وفات کرد و معتصم برادر او غصب خلافت کرد و این در هفدـم رجب سال دویست و هیجده هجرى بوده.

و چون معتصم خلیفه شد از وفور استماع فضایل و کمالات آن معدن سعادت و خیرات نائره حسد در کانون سینه‌اش اشتعال یافت و در صدد دفع آن حضرت برآمد و آن جناب را به بغداد طـلبید آن حضرت چون اراده بغداد نمود حضرت امام على النقى علیه‌السلام را خلیفه و جانشین خود گردانید در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود نص صریح بر امامت آن حضرت نمود و کتب علوم الهى و اسلحه و آثار حضرت رسالت پناهى و سایر پیغمبران را به دو فرزند خود تسلیم فرمود و دل بر شهادت نهاده و فرزند گرامى خود را وداع کرد و با دل خونین مفارقت تربت جد خود اختیار نموده روانه‌ی بغداد گردید و در روز بیست و هشتم محرم سال دویست و بیستم هجرى داخل بغـداد شد و معتصم در اواخر همـن سال آن حضرت را به زهر شهید کرد.

و کیفیت شهادت آن مظلوم به اختلاف نقل شده، اشهر آن است که زوجه‌اش ‍ام‌الفضل دختر مامون به تحریک عمویش معتصم آن حضرت را مسموم کرد؛ چه آنکه ام‌الفضل از آن حضرت منحرف بود به سبب آنکه آن جناب میل به کنیزان و زنان دیگر خود مى‌فرمود و مادر امام على‌النقى علیه‌السلام را بر او ترجیح مى‌داد به این سبب ام‌الفضل همیشه از آن حضرت در تشکى بود و در زمان حیات پدرش ‍ مکرر به نزد او شکایت مى‌کرد و مامون گوش به سخن او نمى‌داد به سبب آنچه با امام رضا علیه‌السلام نموده بود دیگر تعرض و اذیت کردن اهل‌بیت رسالت را مناسب دولت خود ندانست مگر یک شب که ام‌الفضل رفت نزد پدر و شکایت کرد که حضرت جواد علیه‌السلام زنى از اولاد عمر یاسر گرفته و بدگویى براى آن حضرت کرد مامون چون مست شراب بود در غضب شد و شمشیر برداشت و آمد به بالین آن حضرت و چند شمشیر بر بدن آن جناب زد که حاضرین گمان کردند که بدن آن جناب پاره پاره شد چون صبح شد دیدند آن حضرت سالم است و اثر زخمى در بدن ندارد.


📚منبع: منتهی‌الآمال / شیخ عباس قمی


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۰
مکتب الشهداء

مفضل بن عمر گفت: منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش فرماندار خود حسن‏ بن‏ زید که فرماندارى مکه و مدینه را به عهده داشت. به او پیغام داد که خانه جعفر بن محمّد علیه‌السلام را آتش بزند. خانه امام را آتش زدند. آتش بر در خانه و اطاق‌ها رسید. حضرت صادق علیه‌السلام پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می‌رفت و می‌گفت «من پسر ریشه‌هاى زمین هستم من پسر ابراهیم‏ خلیل اللَّه هستم.»
 
متن عربی:

بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَهَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ وَ هُوَ وَالِیهِ عَلَى الْحَرَمَیْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ‏ الثَّرَى‏ أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ ع‏.

📚منبع:
الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱،۴۷۳

اما دل‌ها بسوزد...

قال المسعودى: فهجموا علیه و أحرقوا بابه، واستخرجواه منه کرهاً، و ضغطوا سیّده النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.

پس به خانه علی علیه‌السلام حجوم بردند و درب خانه‌اش را سوزانیدند و در حالی که کراهت داشت او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان، فاطمه سلام‌الله‌علیها را در کنار در زدند تا این که محسن را سقط کرد.

📚منبع:
اثبات الوصیه:۱۴۳٫



انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۶
مکتب الشهداء

منصور دوانیقی به فرماندار مدینه دستور داد، که خانه امام صادق علیه‌السلام را آتش بزن، فرماندار مدینه دستور داد، هیزم آورند خانه را آتش زدند. وقتی که شعله‌های آتش از دالان خانه آن حضرت زبانه کشید بانوان علویه در خانه امام صادق علیه‌السلام شیون می‌زدند، به طوری که صدای آنها به بیرون خانه می‌رسید.

امام صادق علیه‌السلام با تلاش خود آتش را خاموش کرد، فردای آن روز چند نفر از شیعیان به محضر آن حضرت رفتند، دیدند، آن حضرت محزون و گریان است.

عرض کردند: چرا گریه می‌کنید؟ آیا از این که دشمن چنین گستاخی به شما کرده گریه می‌کنید؟ با اینکه نخستین بار نیست که به شما خاندان چنین می‌کنند.

فرمود: گریه‌ام برای این است که وقتی زبانه‌های آتش در دالان خانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که در صحن خانه از حجره‌ای به حجره دیگر و از جانبی به جانب دیگر می‌دوند، تا آتش به آنها آسیب نرساند، با اینکه من در خانه بودم.

به یاد وحشت افراد خانواده‌ی جدم حسین علیه‌السلام در روز عاشورا افتادم، آن هنگام که دشمن به آنها هجوم آورد، و منادی دشمن فریاد می‌زد، خیمه‌های ظالمان را بسوزانید.

📚منبع:
گریزهای مداحی به نقل از مأساه الحسین ص ۱۳۵



انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۹:۰۲
مکتب الشهداء