وقت تکبیر و دعا و صلوات است امروز
مهدیِ صاحب زمان در عرفات است امروز
کاش این عرفات آخرِ هجران باشد
صبحِ فردا فرجِ مهدیِ زهرا باشد
[انشاءالله]
وقت تکبیر و دعا و صلوات است امروز
مهدیِ صاحب زمان در عرفات است امروز
کاش این عرفات آخرِ هجران باشد
صبحِ فردا فرجِ مهدیِ زهرا باشد
[انشاءالله]
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمههای نور و شور آن بیابان را ببین
گوسفندِ نفس را با تیغِ تقوی سر ببُر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
سفرهی مهمانی خاص خدا گردیده باز
لالهی لبخند و اشک شوق مهمان را ببین
دیو نفس از پا در افکن، سنگ بر شیطان بزن
هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین
تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح
حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین
کارد تیز و دست محکم، حلق نازکتر ز گل
پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین
خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان
در دل تفتیدهی صحرا، گلستان را ببین
گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را
رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین
آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل
در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین
روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر
چشم دل بگشا جمال حی سبحان را ببین
خیمهی حجاج را با پای جان یکیک بگرد
آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین
دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را
سر بزن در خیمهها شاید ببینی یار را
سینهی مشعر، دل حرم، میدان دید ما مناست
گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
سِیر کن تا بنگری گمگشتهی زهرا کجاست
لحظهای آرام منشین هر که را دیدی بپرس
یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟
حیف یاران در منا رفتم ندیدم روی او
عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست
حاجیان جَمعند دورِ هم به صحرای منا
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست
حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند
حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست
حاجیان سر میتراشند از پی تقصیرشان
حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزههاست
حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند
حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست
حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند
حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست
حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار
حاجی ما سینهاش از سم اسبان توتیاست
خوش بود میثم همیشه سوگواری بر حسین
حاجی آن باشد که اشکش هست جاری بر حسین
غلامرضا سازگار
این من و هجر تو و حال به هم ریختهام
رحم کن بر من و احوال به هم ریختهام
منم آن عاشق جاماندهی روز عرفه
سر به زیرم سر اعمال به هم ریختهام
آرزو داشتم امسال بیایم عرفات
گریهدار از غم هر سال به هم ریختهام
هر دل آشفته پی هم نفسی میگردد
چند وقتیست به دنبال به هم ریختهام
به گمانم که قرار است نبینم رویت
با غمت خورده رقم فال به هم ریختهام
درد، بالاتر از این نیست برایم انگار
دوری از توست در اقبال به هم ریختهام
خوش به حال شُهَدایی که سبکبال شدند
به پریدن نرسد بال به هم ریختهام
همه دلشورهی من ماه محرم باشد
مادرت با خبر از حال به هم ریختهام
به تو و گریهی هنگام غروبت سوگند
فکر جدّ تو و گودال به هم ریختهام
چه کنم دست خودم نیست دلم بیتاب است
وقت آوارگی قافلهی ارباب است
قاسم نعمتی
هر سال عرفه دلم میگیره
از هجر تو دم به دم میگیره
آشفته و بیقرار و خسته
بازم دلامونو غم میگیره
توی شب غم سحر نیومد
امید چشای تر نیومد
بازم منم و چشم انتظاری
خورشید من از سفر نیومد
دلتنگیمو جمعهها میارم
تو محراب جمکران میبارم
اما همه آرزومه آقا
آخر رو پای تو سر بذارم
لب تشنه ولی تشنهی نورم
احساس میکنم که از تو دورم
باشه دل من شبیه سنگه
اما برا تو سنگ صبورم
دلخستهام از فراق و غربت
کاشکی دعاهام بشه اجابت
کاشکی یه شب جمعه بیائی
در سایهی تو بریم زیارت
وقتی تو حرم قیامتیه
وقتی که شب زیارتیه
آتیش میگیره دل از فراقش
سهم دل من بیطاقتیه
بیتاب بهشت عالمینم
در حسرت بینالحرمینم
دلتنگ طواف کربلا و
دلتنگ زیارت حسینم
روضه میگیره بوی گل یاس
قلبم میشه غرق شور و احساس
وقتی میشه حرف لب تشنه
دل پر میزنه تا کفالعباس
یوسف رحیمی
بیا برای روز و شب دعا بکنیم
دل امام زمان را ز خود رضا بکنیم
عزیز فاطمه مهدی دلش پر از خون است
کجا سازد که به مولا دگر جفا بکنیم
بیا که قطرهی اشکی برای او ریزیم
برای غربت آن شه ز دل نوا بکنیم
بیا به خاطر زهرا دلش نیازارم
بیا که بهر خدا از خدا حیا بکنیم
کسی غریبتر از او در این جهان نَبُوَد
چرا ز روی جهالت او را رها بکنیم
بیا که روز فرج با عنایت یزدان
تمام هستی او را به او عطا بکنیم
جهان و هرچه در آن است رها نما ای دل
بیا که راه خود از غیر حق جدا بکنیم
بیا که روز خسان را چو شب کنیم تیره
بیا که دشمن حق را همه فنا بکنیم
بیا که آل علی را ز سوز دل خوانیم
به بزم محفل آنها ز جان دعا بکنیم
بیا به همراه مولا اماممان مهدی
سفر به کوی حسین و سبط مصطفی بکنیم
بیا که بهر شهیدان نینوا ای دوست
ز دیده اشک بباریم چو نی نوا بکنیم
بیا چو (کردی) غمدیده در عزاداری
تمام ملک خدا را چو کربلا بکنیم
من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
حَجَّت قبول دلبر احرام بستهام
ایکاش در دعایِ خودت جا کنی مرا
با گریه کردن این دلِ من زنده میشود
دلمرده آمدم که تو احیا کنی مرا
اسباب زحمتِ تو شده این گدا، ولی
هرگز مباد از سر خود وا کنی مرا
ایکاش امشبی که تو راهیِ مشعری
همراه خویش راهی صحرا کنی مرا
تو سفرهدارِگریهی ماه مُحَرمی
چشمی پُر اشک میشود اعطا کنی مرا؟
آقا قسم به چادر خاکی مادرت
خواهم شریک گریهی زهرا کنی مرا
آیا شود که مثلِ شهیدان دمِ وصال
با رویِ غرق خون شده زیبا کنی مرا
بیتالحرامِ سینه زنان خاک کربلاست
دارم امید مُحرِمِ آنجا کنی مرا
همراهِ خویش زائر شش گوشهام کنی
مسند نشین عرشِ مُعلا کنی مرا
ای روضهخوانِ تنگ غروب مِنا بیا
پرچم به دوشِ ماتمِ کرب و بلا بیا
حاجیِ فاطمه شده صحرا نشین خدا
صاحب حرم دگر بشود از حرم جدا
قاسم نعمتی
ای منجی تمامی دنیا نیامدی
تنهاترین مسافر زهرا نیامدی
گفتم که جمعهی این هفته میکنی ظهور
این جمعه هم گذشت آقا نیامدی
یاصاحبالزمان امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف
آنکه از شرمِ گنه، باید کُنَد غیبت منم؛
تو چرا جور گنهکارانِ عالم میکشی؟!
دل به سودای تو بستیم کجائی آقا
از فراق تو شکستیم کجائی آقا
با دلی خسته و پُر خون و دو چشم پُر نَم
سرِ راه تو نشستیم کجائی آقا
صبح تا شام پیِ دیدن رخسار مَهَت
منتظر بوده و هستیم کجائی آقا
ای کریمانِ جهان سایهنشین کرمت
نظری، کاسه بدستیم کجائی آقا
آن گدائیم فقط از تو، تو را میخواهیم
سائلِ شاه پرستیم کجائی آقا
آفتابا ز پس پرده برون آی دمی
کز غم هجر تو خستیم کجائی آقا
ز فراقت چه بگوئیم چسانیم! همه
رشتهی صبر گسستیم کجائی آقا
تو بهای همهی منتظرانی جانا
بی تو بیارزش و پستیم کجائی آقا
ای گل نرگسیُ گلشن زهرا باز آ
که دل از غیر تو رستیم کجائی آقا
ساقیا گوشهی چشمی کن و ما را دریاب
که ز مینای تو مستیم کجائی آقا
یاسرا همچو دگر منتظرانش برگو
کز فراق تو شکستیم کجائی آقا
یاسر رستگار