ای با خبر ز غربت زهرا خوش آمدی
بگرفته بوی تربت زهرا خوش آمدی
ای زائری که رفتهای بوسیدهای بقیع
از غربت غریبی زهرا خوش آمدی
💐💐💐💐💐💐💐💐
دلم پر میزند سوی مدینه
به جانم میوزد بوی مدینه
خدایا از تو دارم این تمنا
نصیب ما کنی کوی مدینه
ای با خبر ز غربت زهرا خوش آمدی
بگرفته بوی تربت زهرا خوش آمدی
ای زائری که رفتهای بوسیدهای بقیع
از غربت غریبی زهرا خوش آمدی
💐💐💐💐💐💐💐💐
دلم پر میزند سوی مدینه
به جانم میوزد بوی مدینه
خدایا از تو دارم این تمنا
نصیب ما کنی کوی مدینه
فرمود خدا فرشتهها را، صلوات
اوّل به مدینه مصطفی را صلوات
دوّم به شه نجف سلامی بکنیم
رُخسار علی شیر خدا را صلوات
زهرا که ندانیم کجا تربت اوست
یادآور بهترین نسا را صلوات
از ما همه بر امام مسموم سلام
مظلوم امام مجتبی را صلوات
مظلوم دگر امام در خون خفته
افتاده به خاک کربلا را صلوات
گفتم ز حسین چون نگویم سجاد
آن پاک امام پارسا را صلوات
پس باقر علم آن امام معصوم
دریای فضیلت خدا را صلوات
صادق که رئیس مذهب شیعه بُوَد
آن حنجرهی علم و ضیا را صلوات
یاد آر امام کاظم زندانی
زندانی زنجیر به پا را صلوات
رو جانب مشهدالرضا کن و بگو
در طوس غریبالغربا را صلوات
یاد آر امام تقیِ صاحب جود
هم هادی و عسکریّ ما را صلوات
حالا تو بیا حضور مهدی برسیم
آن روشنی و نور هُدی را صلوات
افروخته عرش کبریا را صلوات
یک بار دگر آل عبا را صلوات
حاجیان از حرم امن خدا آمدهاند
شادمان در وطن از سعی و صفا آمدهاند
رفته بودند سوی مشعر و میقات و حریم
خرم از رکن و منا سوی وطن آمدهاند
روز عید عرفه خوانده دعا در عرفات
شاد و مسرور همه سوی وطن آمدهاند
بار الها بکن این حج و زیارات قبول
سعی مشکور که با حج بجا آمدهاند
شکر بسیار خدا را که به ایران عزیز
حاجیان از حرم امن خدا آمدهاند
حاجی آمد اینک از بیت خدا
پاک و مؤمن با وفا و باصفا
گوید اینک ما زحج برگشتهایم
ما به خیل حاجیان پیوستهایم
آمدیم ازبیت حق ای دوستان
کاش میبودید در آن بوستان
گر نبودید همره ما لیک ما
کردهایم آنجا برایتان دعا
اولین بیت خدا روی زمین
هست اندر مکّه و بلدُ الامین
در طواف و در حرم سعی و صفا
یادتان بودیم از مهر و وفا
در کنار زمزم و بیتالحرام
در کنارحجر و در رکن و مقام
گاه لمس چار رکن از چار سو
که نمودم لطف حق را جستجو
گاه بوسه بر حَجَر، گاهِ نماز
گاه قرآن خواندن و راز و نیاز
گاه چرخیدن به گِردِ کردگار
گِردِ کعبه از یمین و از یسار
درکنار مستجار و توبهگاه
وقت استغفار از جرم و گناه
وقت بوسه بر حَجَر اندر حَرَم
وقت لَمس حِجْر و رُکن و مُلتَزَم
وقت تکبیر و دعا اندر حطیم
که ز ترس حق شود دلها دو نیم
درمیان حِجْر و زیر ناودان
زیر میزاب طلای جاودان
کوه نور و اندر آن غار حِرا
که درونش هست صدها ماجرا
کوه ثور و هست در آن غار ثور
مأمنی بهر نبی از ظلم و جور
در عرفات و منا و هرکجا
روز و شب بودیم در حال دعا
یادتان بودیم یاران از وفا
با دعا و ذکر و با صدق و صفا
با نیابت از شما در هر مقام
با نماز و با دعا و با سلام
در طواف و در زیارت ما مدام
یادتان کردیم در هر صبح و شام
در مدینه هر کجا بودیم ما
مینمودیم بهر همکاران دعا
در مدینه چون زیارت کردهایم
جایتان آنجا عبادت کردهایم
مسجد پیغمبر و وقت نماز
گاه قرآن خواندن و راز و نیاز
در کنار بیت زهرای بتول
که ز ظلم دشمنان بودی ملول
جایتان خالی بسی نالیدهایم
رُخ به دیوار و درش مالیدهایم
در بقیع و چار معصوم و امام
بر امامان جایتان کرده سلام
دراُحُد نزد شهیدان رفتهایم
بر سرِ ایفای پیمان رفتهایم
آن طرف میدان خندق دیدهایم
قصههایش را همه بشنیدهایم
مسجدسلمان و فتح و فاطمه
با نماز و با دعا و زمزمه
مسجد ذوقبلتین و هم قُبا
بود جای ذکر و جائی باصفا
مسجدجابا، غمامه، ردشمس
کردهایم آثاری از اسلام لمس
هر کجا هر مسجدی رفتیم ما
جایتان کرده سلام و هم دعا
در مدینه هر کجا که بنگری
یک حکایت دارد از پیغمبری
جایتان خالی در آن شهر و دیار
دیدهایم آثاری از آثار یار
ای خدا بنما نصیب دوستان
این سفر را همره صاحب زمان
ای خدا بنما نصیب ما همه
این سفر حق علی و فاطمه
کن نصیب ما نجف هم کربلا
حق عباس و حسین سر جدا
کن تو قسمت سامرا و کاظمین
حق سجاد و علی بن الحسین
افتخاری کن نصیب باقری
که نماید زائرین را نوکری
باقرپور
مژده بادا زائر بیت خدا آمد خوش آمد
میهمان کعبه از سعی و صفا آمد خوش آمد
آن که باشوق و شعف کرده طواف بیت حق را
با دلی شادان ز سوی کبریا آمد خوش آمد
آن که دعوتنامه از حق داشت میهمان خدا شد
شد خداوند جهان از او رضا آمد خوش آمد
در صفا و مروه با ذکر خدا سعی و صفا کرد
از گنه پاکیزه با صدق و صفا آمد خوش آمد
زادگاه مرتضی را بوسه زد با اشک حسرت
با ولای آن امام پیشوا آمدخوش آمد
در مدینه میهمان شد بر رسول اللهِ زهرا
میهمان حضرت خیرالنساء آمد خوش آمد
در بقیع قبر امامان را بدید و سوخت از غم
هان عزادار امام مجتبی آمد خوش آمد
از برای حضرت امالبنین هم گریه کرده
یاد عباس جوان کرد از وفا آمد خوش آمد
در اُحد قبر شریف حمزه را کرده زیارت
زائر عموی ختم الانبیاء آمد خوش آمد
تربت زهرای اطهر را ندید اما ز داغش
اشک غم بودش روان از دیدگان آمد خوش آمد
اول به مدینه مصطفی را صلوات
دوم به نجف شیرِ خدا را صلوات
سوم به بقیع و چار امام معصوم
چارم به حسین و کربلا را صلوات
🕋
اول به مدینه مصطفی را صلوات
دوم به خراسان و رضا را صلوات
سوم به قم و حضرت معصومهی پاک
چارم به حسین سر جدا را صلوات
🕋
اول به مدینه مصطفی را صلوات
دوم به علی مرتضی را صلوات
سوم به امام مهدی آن صاحب ما
چارم به شهید کربلا را صلوات
🕋
اول به مدینه مصطفی را صلوات
دوم به ائمهی هُدی را صلوات
سوم به ولیعصر آن حجت حق
چارم به شه طوس رضا را صلوات
🕋
حاجی ز حج آمده کنون با برکات
ریزید به پاس مقدمش نقل و نبات
گوئید برای خیرمقدم این حاجی
بفرست مدام بر محمد صلوات
🕋
حجاج که از مدینه باز آمدهاند
از نزد ائمهی حجاز آمدهاند
دیدند بقیع و چار امام معصوم
کردند دعا و سرفراز آمدهاند
🕋
حجاج بهدست یک ورق آمدهاند
از حج و طواف و بیت حق آمدهاند
دارند بدست نامهی بخشش ز گناه
با لطف خدا رب فلق آمدهاند
🕋
حجاج کنون بری ز هر جرم و خطا
از رحمت حق دیده بسی لطف و عطا
برگشته ز حج سوی وطن آمدهاند
دارند ز این سفر بسی خاطرهها
🕋
حجاج کنون به خانه باز آمدهاند
باحج و زکات و با نماز آمدهاند
دیدند صفا و مروه و بیت خدا
از بیت خدا چه سرفراز آمدهاند
🕋
حجاج پس از شعور مشعر و صدقِ صفا
اندر عرفات دیده عرفان و وفا
اکنون بسوی وطن چه شاد آمدهاند
گشتند کنون بری ز هر ظلم و جفا
باقرپور
یارب یارب سرابم، آبم کن
خالی ز گنه پر از ثوابم کن
اوّل ببرم ز ملک خود بیرون
آنگاه ز درگهت جوابم کن
در آتش هجر خود مسوزانم
هر طور که خواستی عذابم کن
من بندهی نفِس خویشتن بودم
تو بندهی درگهت خطابم کن
من بر کرمت حسابها کردم
تو عفو، گناه بی حسابم کن
مهمانِ پیمبر تو گردیدم
همسایهی گُل شدم گُلابم کن
بر خاک مدینه سجده آوردم
خاک قدم ابوترابم کن
خواهم همه حال، بندهات باشم
هر چند بدم تو انتخابم کن
سنگم سنگم تو گوهرم گردان
خاکم خاکم تو دُرّ نابم کن
از آتش دوزخم خلاصی ده
با داغ محبّتت کبابم کن
در سایهی قبر مخفی زهرا
با فیض نگاهی آفتابم کن
بردار حجابِ چشمِ «میثم» را
بینای جمال، بی حجابم کن
غلامرضا سازگار
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه ای خانهی امّید همه
کعبه ای مرکز توحید همه
کعبه ای محفل انوار خدا
کعبه ای زادگه شیر خدا
کعبه ای شاهد غمهای حسین
کعبه ای جای قدمهای حسین
کعبه ای قبلهگه اهل نیاز
کعبه ای برده به تو خلق، نماز
من و لطفِ احدِ سرمد تو
احترام حجرالاسود تو
همه با دیدن تو بیتابند
همه از زمزم تو سیرابند
ای خدا داده تو را قدر و جلال
ای به بام تو اذان گفته بلال
تو همه هستِ خلیلاللّهی
هنرِ دست خلیلاللّهی
بیت رحمان و رحیمی، کعبه
صاحب حجر و حطیمی، کعبه
پردهات بافته از رشتهی دل
خود تویی عضو جدا گشتهی دل
کعبه من بر تو پناه آوردم
کاهم و کوه گناه آوردم
گرچه بیچارهام و رو سیهم
نگهم کن نگهم کن نگهم
گرچه یک عمر خلاف آوردم
در مَطاف تو طواف آوردم
کاش تا دور تو میگردیدم
مهدی فاطمه را میدیدم
در طواف تو شدم پابستش
تا که یک بوسه زنم بر دستش
نام او آمده نُقل دهنم
منم و نالهی یابنالحسنم
کعبه کی از تو جدا گشت حسین
محو در ذات خدا گشت حسین
کاش جانم رسد از غصّه به لب
کعبه کی از تو جدا شد زینب
دور تو باغ گل یاسی بود
اکبر و قاسم و عبّاسی بود
کعبه مهمان تو یک مادر بود
کودکی داشت علیاصغر بود
کعبه از سوز درون داد بزن
گریه کن ناله و فریاد بزن
میهمان تو بیابانی شد
حاجی فاطمه قربانی شد
در منای احد دادگرش
سر جدا شد عوض موی سرش
شاخهی یاس جدا شد، کعبه
دست عبّاس جدا شد، کعبه
کعبهی او پسر فاطمه بود
حج عبّاس تو در علقمه بود
زخم بر برگ گل یاس زدند
تیر بر دیدهی عبّاسِ زدند
چهره از اشک بشویم کعبه
از حسین تو بگویم کعبه
یوسف فاطمه را سنگ زدند
گرگها بر تن او چنگ زدند
چون بریدند سر از پیکر او
کرد با گریه نگه مادر او
کعبه مرهون حسین است حسین
زنده از خون حسین است حسین
«میثم» از بیت خدا داد سلام
به حسین و حرمش باد سلام
غلامرضا سازگار
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهی زیارت دلخواه دادهاند
صدها هزار سوخته دل بود از میان
در روضهی مدینه تو را راه دادهاند
سوگند میخورم به گل روی مجتبی
این جا به خار، منزلت و جاه دادهاند
این لحظهها غنیمت عمر من و شماست
غفلت مکن که فرصت کوتاه دادهاند
شیرینیِ زیارتت از شیر مادر است
این جلوه را ز پرتو آن ماه دادهاند
منّت خدای را که به ما پَر شکستگان
پروانهی عروج در این ماه دادهاند
فیض حضور دوست به قدر خلوص ماست
گاهی گرفتهاند ز ما، گاه دادهاند
از غربت بقیع به چشم و دل شما
باران اشک و بارقهی آه دادهاند
یعقوب وار از چه نگرید پیامبر
وقتی به چار یوسف او چاه دادهاند
سوغات ما به سوی وطن عطر فاطمهست
عطری که با نسیم سحرگاه دادهاند
محمدجواد غفورزاده
من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
حَجَّت قبول دلبر احرام بستهام
ایکاش در دعایِ خودت جا کنی مرا
با گریه کردن این دلِ من زنده میشود
دلمرده آمدم که تو احیا کنی مرا
اسباب زحمتِ تو شده این گدا، ولی
هرگز مباد از سر خود وا کنی مرا
ایکاش امشبی که تو راهیِ مشعری
همراه خویش راهی صحرا کنی مرا
تو سفرهدارِگریهی ماه مُحَرمی
چشمی پُر اشک میشود اعطا کنی مرا؟
آقا قسم به چادر خاکی مادرت
خواهم شریک گریهی زهرا کنی مرا
آیا شود که مثلِ شهیدان دمِ وصال
با رویِ غرق خون شده زیبا کنی مرا
بیتالحرامِ سینه زنان خاک کربلاست
دارم امید مُحرِمِ آنجا کنی مرا
همراهِ خویش زائر شش گوشهام کنی
مسند نشین عرشِ مُعلا کنی مرا
ای روضهخوانِ تنگ غروب مِنا بیا
پرچم به دوشِ ماتمِ کرب و بلا بیا
حاجیِ فاطمه شده صحرا نشین خدا
صاحب حرم دگر بشود از حرم جدا
قاسم نعمتی