وقت تکبیر و دعا و صلوات است امروز
مهدیِ صاحب زمان در عرفات است امروز
کاش این عرفات آخرِ هجران باشد
صبحِ فردا فرجِ مهدیِ زهرا باشد
[انشاءالله]
وقت تکبیر و دعا و صلوات است امروز
مهدیِ صاحب زمان در عرفات است امروز
کاش این عرفات آخرِ هجران باشد
صبحِ فردا فرجِ مهدیِ زهرا باشد
[انشاءالله]
عرفه آمده و باز صدایم کردی
میهمان حرمِ جود و سخایم کردی
فرصت دیگری آمد که مرا عفو کنی
تا ببخشی گنهم را تو صدایم کردی
دل ما را بسوی خویش کشیدی یا رب
باز از پنجهی این نفس رهایم کردی
تا نیارم به سوی هیچ کسی روی نیاز
بر در رحمت و امید گدایم کردی
کرمت هیچ مرا فرصت گفتار نداد
هرچه میخواستم ای دوست عطایم کردی
حالم از حال دعای عرفه بخشیدی
با چنین حال تو راهیِ منایم کردی
گفتی اوّل نظرت هست به زوار حسین
عاشق و شیفتهی کربوبلایم کردی
چون سبکبال شدم تا حرم کربوبلا
همره و همسفر پیک صبایم کردی
کربلا گفتم و فریاد ز جانم برخاست
شکرلله که چنین غرق نوایم کردی
همره زمزم اشکی که مرا بخشیدی
حاجی کعبهی ایمان و وفایم کردی
چون «وفائی» تو مرا عشق و سعادت دادی
تا که مشغول مناجات و دعایم کردی
این من و هجر تو و حال به هم ریختهام
رحم کن بر من و احوال به هم ریختهام
منم آن عاشق جاماندهی روز عرفه
سر به زیرم سر اعمال به هم ریختهام
آرزو داشتم امسال بیایم عرفات
گریهدار از غم هر سال به هم ریختهام
هر دل آشفته پی هم نفسی میگردد
چند وقتیست به دنبال به هم ریختهام
به گمانم که قرار است نبینم رویت
با غمت خورده رقم فال به هم ریختهام
درد، بالاتر از این نیست برایم انگار
دوری از توست در اقبال به هم ریختهام
خوش به حال شُهَدایی که سبکبال شدند
به پریدن نرسد بال به هم ریختهام
همه دلشورهی من ماه محرم باشد
مادرت با خبر از حال به هم ریختهام
به تو و گریهی هنگام غروبت سوگند
فکر جدّ تو و گودال به هم ریختهام
چه کنم دست خودم نیست دلم بیتاب است
وقت آوارگی قافلهی ارباب است
قاسم نعمتی
هر سال عرفه دلم میگیره
از هجر تو دم به دم میگیره
آشفته و بیقرار و خسته
بازم دلامونو غم میگیره
توی شب غم سحر نیومد
امید چشای تر نیومد
بازم منم و چشم انتظاری
خورشید من از سفر نیومد
دلتنگیمو جمعهها میارم
تو محراب جمکران میبارم
اما همه آرزومه آقا
آخر رو پای تو سر بذارم
لب تشنه ولی تشنهی نورم
احساس میکنم که از تو دورم
باشه دل من شبیه سنگه
اما برا تو سنگ صبورم
دلخستهام از فراق و غربت
کاشکی دعاهام بشه اجابت
کاشکی یه شب جمعه بیائی
در سایهی تو بریم زیارت
وقتی تو حرم قیامتیه
وقتی که شب زیارتیه
آتیش میگیره دل از فراقش
سهم دل من بیطاقتیه
بیتاب بهشت عالمینم
در حسرت بینالحرمینم
دلتنگ طواف کربلا و
دلتنگ زیارت حسینم
روضه میگیره بوی گل یاس
قلبم میشه غرق شور و احساس
وقتی میشه حرف لب تشنه
دل پر میزنه تا کفالعباس
یوسف رحیمی