نمونهای از عبد و عبادت
یکی از مردمان نیکوکار به بازار رفت که غلام بندهای بخرد.
غلام زر خریدی را به او عرضه کردند.
به آن غلام گفت نام تو چیست؟
گفت فلان.
خریدار گفت چه کارهای؟
غلام گفت فلان.
شخص خریدار به برده فروش گفت من این غلام را نمیخواهم، غلام دیگری بیاور.
هنگامی که غلام دیگری آورد، آن شخص خریدار به آن غلام گفت نام تو چیست؟
غلام گفت هر نامی که تو بگذاری.
مولا گفت خوراک تو چیست؟
غلام گفت آنچه تو عطا کنی.
مولا گفت چه نوع لباسی میپوشی؟
غلام گفت هر لباسی که تو به من بپوشانی.
مولا گفت چه کاره هستی؟
غلام گفت هر دستوری که تو بفرمایی.
مولا گفت چه چیز را اختیار مینمایی؟
غلام گفت من بنده هستم، بنده که از خود اختیاری ندارد.
مولا گفت این بندهی حقیقی میباشد، این بنده را باید خرید.
حال ما هم باید مثل این بنده باشیم بین خود و خدایمان...
📚منبع: تفسیر آسان، جلد 1، ص 21 نقل از تفسیر روح الجنان