زنی دیدم که در گودال میرفت
پریشان خاطر و احوال میرفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل میرسید از حال میرفت
زنی دیدم که در گودال میرفت
پریشان خاطر و احوال میرفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل میرسید از حال میرفت
چشمی که دریا میشود شبهای جمعه
مهمان زهرا میشود شبهای جمعه
گرچه گنهکارم ولی با دست زهرا
این نامه امضا میشود شبهای جمعه
دستی رسید و باغ گلت را خراب کرد
گلبرگ را به خون شقایق خضاب کرد
بد مستی زمانه ی ما را ببین که دهر
در شیشه کرد خون تو را و شراب کرد
می شد که سر سپاری و جان را رها کنی
عشقت تمام فرضیه ها را جواب کرد
ای قبله گاه اول ما ! استقامتت
ما را به سجده کردنِ سویت مجاب کرد
با سنگ می شود کمر کفر را شکست
با سنگ می توان به خدا انقلاب کرد
باید دعا کنیم به زودی خبر رسد
عدل خدا به سوی تو پا در رکاب کرد
شاعر زیاد هست ولی شاعر تو کم
قربان آن کسی که مرا انتخاب کرد
«حسین صیامی»