پیکر تو زِ پشت بام افتاد
دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۴۶ ق.ظ
از صدای نفس نفس زدنت
همسرِ تو چقدر شاکی بود
شده پیراهنِ تنت تازه
مثل آن چادری که خاکی بود
تا صدایِ غریبیات نرسد
با کنیزانِ خانه کف میزد
نالهای از مدینه فاطمه و
نالهای حیدر از نجف میزد
و کنیزی که آب آورد و
تو به یادِ هلال افتادی
همسرت کاسه را شکست و سپس
تشنه مثل حسین جان دادی
در میانِ تمام معصومین
در مقاتل مُوَرخان دیدند
در عزای حسین و تو تنها
دشمنان کف زدند و رقصیدند
پیکر تو زِ پشت بام افتاد
ولی آقا به خون نشسته نشد
به لبِ پلّه خورد لبهایت
ولی دندان تو شکسته نشد
چقَدَر خوب وقتِ تَدفینَت
سهمِ قبرت به جز گلاب نشد
و از آن بهتر اینکه در یک طشت
سَرَت آلودهیِ شراب نشد
محمد مبشری