تشنگى از نگاهتان پیداست
دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۴۷ ق.ظ
تشنگى از نگاهتان پیداست
جگرت بىشکیب مىسوزد
جگر پاره پارهات پیشِ
عدهاى نانجیب مىسوزد
دست و پا میزنى و میگویى
جرعهاى آب... تا که جان گیرم
باز تکرار میکنى آقا...
جرعهاى آب... ورنه میمیرم
چِقدَر پیر گشتهاى آقا
گیسوانت همه سفید شده
داغ که به روى دل دارى؟
پدرت که زِ زهر شهید شده؟
همهى شهر با تو لج کردند
دلشکسته شدى و مایوسى
حس غربت به خانهات دارى
با غریب مدینه مانوسى
اى علىاکبر امامِ رضا
کاش خواهرى کنارت بود
کاش تنها نبودى آقا جان
کاش همسرى کنارت بود
گرچه تنهایىات مُسلَّم شد
سر پیراهنت که دعوا نیست
بدنت زیر آفتاب اما
بدنت زیر دست و پاها نیست
جاى شکرش همیشه باقى است
سر تو از تنت جدا نشده
کفنت کردهاند آقا... شُکر
قسمت تو بوریا نشده
آرمان صائمى