دنیای من تماماً با کربلا عجین است
دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۵۶ ق.ظ
من چار ساله بودم، دیدم به چشم خونبار
غمهای کربلا را با دردهای بسیار
دنیای من تماماً با کربلا عجین است
طول حیاتِ من شد از نینوا عزادار
یک گوشه از بلا را من بازگو نمایم
از ماجرای گودال، وز روضههای غمبار
جدِّ غریب من را کُفّار سر بریدند
از طرزِ سر بریدن، دارم به سینه اسرار
تیغش نمیبرید و پیوسته ضربه میزد
گه بر جناق سینه، گه بر گلو، ستمکار
با چکمه روی سینه، بنشسته بود ملعون
با قبضهی محاسن، میکرد بازی انگار
ناگاه پشتِ رو شد، با پا تنِ امامم
زد ضربههای ممتد بر گردنش، تبهکار
آنگاه دیدم از دور، یک نیزه رفت بالا
خورشید سر برهنه، بر نیزه شد پدیدار