نگاه کودکیات دیده بود قافله را
دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۴۱ ق.ظ
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم(بگویم) کدام مرحله را؟
چقدر خاطرهی تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
بهروی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پابهپای خودش
نگاه تشنهی آن کاروان یکدله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخمزبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چهحالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
سیدحمیدرضا برقعی