هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو
چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ق.ظ
هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو
به فَدایِ پرِ قنداقِ علیاصغرِ تو
میزنم دست به روی دست چه کاری کردم
با چه رویی بشوم روبرو با مادر تو
حاضرم بر سر بازار به خیرات روم
ننشیند پَرِ خاکی به سرِ خواهرِ تو
بر سر من، همه تفریحکنان سنگ زدند
وای بر صورت چون برگِ گُلِ دختر تو
از همین جا همه تقسیم غنائم کردند
در کمینند به تاراج برند لشگر تو
ترسم این است که گرفتار شوی در گودال
میشود با نوک نیزه زیر و رو پیکر تو
هر تکانی که سرت بر سر نیزه بخورد
باز تر میشود این پارهگیِ حنجر تو
در دل کوفه بود بغض علی پس بردار
یک عبایی که بود کاشانهی اکبر تو
قاسم نعمتی