تیغ نو و نیزه نو و نعل نو آورده عدو
گرچه به پیشوازتان نامهی سرگشا دهند
لیک به وقت عمل، از تیغ لب جفا دهند
تا که به سوی تو من آن پیک روان نمودهام
دست ز کار شسته و نیزهی خود جلا دهند
بر در کوفه این سرم آمده پیشواز تو
گفته به هم حرامیان قدر سرم طلا دهند
پیک مرا بکش خدا تا نرسد به خیمهاش
رسم شده که کوفیان عهد نه از وفا دهند
تیغ نو و نیزه نو و نعل نو آورده عدو
تا شرری تازه بر آن پیکر سر جدا دهند
آخ عزیز فاطمه کوفه میا که کوفیان
بر لب کند دشنهای حلق تو از قفا دهند
خیمهی حزن ما شود مجلس بزم کوفیان
دستزنان به هلهله کوچهی خود صفا دهند
بین که برین سینهی من چه کرده ازدحامها
رحم نما به خواهرت حجر به بامها دهند
مکن تو رنجه دست خود که تیغها ز ره کنی
به راه آن سهسالهات مغیل زیر پا دهند
هزار جرعه آب را زمین بریزد آن عدو
دل رقیه آب شد که جرعهای تو را دهند
به گرز کینه میشود سر قمر دو پاره و
علیاکبر تو را به دست نیزهها دهند
کمین کند چو حرمله به صید طفل کوچکت
بجای آب بر لبش تیر سهشعبه را دهند
منِ عقیلزاده را ز کینهی علی زنند
مرا به کوفه این شد و تو را چه کربلا دهند؟
سیدهدایتالله خسروی (طالب)