هیأتیها بدانند (2)
یکی از مهمترین نکاتی که بایستی متولیان(خادمان) هیأتهای مذهبی به آن توجه داشته باشند، توجه به فرهنگ نقد و جا انداختن آن در هیأت است. مداح و منبری هر کدام جایگاهی خاص دارند؛ با هدف خاصی در جامعه تربیت شدهاند و هنگامی که برای ادارهی مجلس و محفلی دعوت میشوند، بایستی زیر ذرهبین نقد تمام اعضای هیأت البته با همکاری و هدایت مدیر هیأت، قرار گیرند؛ تا میزان توان آنها در نیل به هدف مورد نظر، بررسی و سنجیده شود.
شاید همینجا، پرسشی به ذهن خوانندگان هوشیار برسد که هدف از این نظارت چیست و برچه اساسی باید صورت گیرد؟ مسلماً از دعوت مداح و منبری یک هدف خاص دنبال نمیشود؛ جایگاه منبری، جایگاه رفیعی است و وظیفهی او آشنا ساختن هیأتیها با سیره زندگانی اهلبیت علیهمالسلام است و ترسیم دورنمایی از زندگانی ایشان، به نحوی که:
اولاً: باورپذیر است.
ثانیاً: قابلیت الگوپذیری داشته باشد.
اگر برحسب این دو هدف یاد شده، برنامهی منبر مورد ارزیابی قرار گیرد، مسلماً منبری موفق، از منبری ناموفق به راحتی متمایز میشود. نقطهی کور و ابهام کار، وقتی است که معیارها به جای موارد یاد شده، جای خود را به موارد و موضوعاتی حاشیهای یا سلیقهای بدهد و مدیر هیأت، تنها برحسب جوِ موجود در جامعه، یا خواستههای عوامانه یا سطحیِ عدهای هیأتی، که بر او نفوذِ رأی دارند، از اهدافِ یاد شده دور شود و قیافه، صدا، شهرت و زبانزد بودن و به طور کلی جاذبههای کاذب یک منبری را در نظر بگیرد.
در این حالت، طبیعی است که هیأت و برنامههای آن از اهداف اصلی خود دور شده، حالتی شخصی و سلیقهای به خود میگیرد. آنگاه که پای سلیقه در میان آمد، دیگران هم بر حسب سلیقهی خود به انتخاب میپردازند و آنگاه پدیدهای ظهور میکند که امروز شاهد آن هستیم: بسیاری پای یک منبر مشخص نمینشینند، فقط به دلیل آن که آن را نمیپسندند!
جایگاه مداح هیأت، جایگاه دیگری است که در جای خود قابل بحث است.
اگر امروزه جمعیتهای مذهبی، هیأتها و محافل دینی به مداح و مداحی، بهای دیگری میدهند و بیشتر به آن توجه دارند، دلیلش چیست؟ آیا به جایی غیر از مدیر هیأت بر میگردد؟ و آیا جز این است که خواستههای جوانان و جریانهای مورد علاقهی آنها که ریشه در هیجانها دارد، در آن دخیل است؟!
در این جا، ذکر این نکته خالی از لطف نیست:
از مدیر هیأتی خواستیم که دربارهی برنامههای هیأت خود تجدید نظر کند، گفت: اگر فلان کار یا بسار کار را نکنیم و از فلانی دعوت نکنیم، مردم نمیآیند! گفتم: مگر برای مردم برنامه گذاشتهای؟! در جوابش ماند! اگر میگفت: آری؛ در حقیقت جنبهی توجه به رضایت اهلبیت علیهمالسلام را فراموش کرده بود و توجیهی برای آن نداشت و اگر میگفت: برای اهلبیت علیهمالسلام است، تناقضی آشکار به وجود میآمد... به همین دلیل از خیر بحث گذشت!
قصهی برخی از مسئولان هیأتها چنین است؛ به درستی اینان با خود و خدای خود کنار نیامدهاند که آیا برای رضای مردم و مداح و منبری این همه تلاش میکنند، یا خالصانه برای خدا تلاش میکنند و اگر کارشان برای عشق به اهلبیت علیهمالسلام است، این همه جوش مستمع را زدن و ناز مداح را کشیدن و... برای چیست؟ اینجاست که ضرورت امر فرهنگسازی مطرح میشود.