امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
نوحوا علی الحسین نوح الثکلی علی ولدها؛
نوحه(گریه) کنید بر امام حسین علیهالسلام، (همانند)نوحه(گریه) مادرِ بچه مُرده.
📚منبع: فیضقلم ص50
امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
نوحوا علی الحسین نوح الثکلی علی ولدها؛
نوحه(گریه) کنید بر امام حسین علیهالسلام، (همانند)نوحه(گریه) مادرِ بچه مُرده.
📚منبع: فیضقلم ص50
آقایان [مداح و ذاکر اهلبیت علیهمالسلام] که مبتلا هستند به این شغل و این کار، مشغول باشند به مداحی اهلبیت علیهمالسلام، به ذکر فضائل آنها و مطاعن اعدای۱ اهلبیت علیهمالسلام و مصائبی که بر ایشان وارد شده است. همۀ اینها باید بدانند در چه موقف [و جایگاه] هستند؛ چه کاری را دارند انجام میدهند! برای چه این کارها را میکنند. باید بدانند که همان مودّت ذیالقربی را که در قرآن هست، دارند پیاده میکنند، چه ذکر فضائل اهلبیت علیهمالسلام باشد و چه ذکر مصائب آنها باشد؛ همۀ اینها ادا کردن اجر رسالت است؛ تثبیتکردن مردم بر «قرآن» است. چرا؟ برای اینکه در قرآن هست: «إلاّ المَوَدَّة فِی القُرْبَی»۲ ([از شما برای رسالت پاداشی نمیخواهم] مگر مودت و دوستی نزدیکانم).
اگر کسی بگوید: ما قرآن را میخواهیم و میگیریم، اما به اهلبیت کاری نداریم، چهکار داریم به اهلبیت؟! «حَسْبُنَا کِتَابُ اللهِ»۳ (کتاب خدا ما را بس است). میگوییم: کتاب الهی که در آن «إلاّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبَی» هست، آن را میگویی؟! آیا میشود آن وقت بگوییم کاری به اهلبیت علیهمالسلام نداریم؟! کتابالله که در آن آیۀ «اَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکُم و اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی»۴ (دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم) هست، آن را میگویی؟! پس آیا میشود بدون اکمال و بدون ولایت اهلبیت؟! آن قرآنی را میگویید که در آن آیۀ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاة وَ یُؤْتُونَ الزَّکاة وَ هُمْ راکِعُون»۵ (همانا ولیّ شما خدا و رسول او و کسانی هستند که نماز به پا میدارند و درحالیکه در رکوعاند، زکات میدهند) هست؟! یا نه، در قرآن شما این آیهها نیست؟! بله، اگر در قرآن شما این آیهها نباشد، ممکن است بگویید ما قرآن را میگیریم، ولی در قرآن که این آیهها نیست.
کتاباللهی که پُر است از «کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ»۶ (همراه راستگویان باشید)، کتاباللهی که متّقین و فاسقین را در دو صف قرار داده است. ببینید متقین کیانند؟ فاسقین کیانند؟ راستگویان کیانند و دروغگویان کیانند؟ آیا میشود [بین آیات] تبعیض کرد؟!۷ آیا میشود [آیات را] تفکیک کرد؟! این مثل این است که بگویند: ما نصف قرآن را قبول داریم، نصف دیگرش را قبول نداریم. کما اینکه نصاری و یهود از دوستانشان در سیصد سال قبل، معاهده گرفتهاند که لعن یهود و نصاری باید از قرآن حذف شود و غیر از خداپرستی چیز دیگری در قرآن نباید باشد! آیا چیزی را که تنصیفش۸ کنیم، قرآن است؟! پس خداپرستی هم لازم نیست باشد؛ همینکه مثلاً انسان کسی را نکشد، کسی را نزند [کافی است]! خداپرستی هم لازم نیست! بتپرستها هم بگویند: ما هم نکاحی داریم، سفاحی۹ داریم، زنایی داریم، مال مردمخوری داریم و... ـ[بالأخره] یک چیزهایی را آنها قائلاندـ اما اینکه خدا یکی باشد، نه! این [بتها] «شُفَعَائُنَا عِنْدَ اللهِ»۱۰ (شفیعان ما نزد خداوندند). اگر بنا باشد بر تبعیض، اکثر مردم اصلاً خداپرست نیستند، اکثر مردم بتپرستاند. دین خدا تبعیضی نیست؛ یا باید همهاش را بگیری یا هیچ چیزش را نگیری.
یک مرد ناجوری بود، وقت مردنش به بچههایش وصیت کرد: ای بچهها، اینهایی که شما را دعوت میکنند به خداپرستی و دینداری، تا میتوانید انکار کنید که خدایی هست. اگر مغلوب شوید در برابر مدعی اینکه خدایی هست، دیگر از شر اینها راحت نیستید، باید تابع اینها شوید. اگر بگویند: زن باید از باطن دست وضو بگیرد و مرد از ظاهر دست، دیگر نمیتوانید مخالفت کنید و تا آخر این سلسله میکشد.
پس قهراً این کسانی که میگویند: این مداحی چیست؟ مصیبتخوانی چیست؟ اشک ریختن چیست؟ اینقدر احمق هستند که نمیفهمند این اشک طریقۀ تمام انبیا علیهمالسلام بود برای شوق لقاءالله، برای تحصیل رضوانالله و مسئلۀ دوستان خدا هم از همین باب است. محبت اینها هم اگر در فرح به فرح اینها و در حزن به حزن اینها اشک آورد، این هم همانطور است. دلیل [بر این مطلب] خیلی است: اول اینکه همۀ انبیا علیهمالسلام از خوف خدا بکاء داشتند. آیا از شوق لقای خدا بکاء نداشتند؟! انبیا علیهمالسلام کارشان همین بوده است. اگر کسی انبیا علیهمالسلام را قبول دارد، باید بکاء و گریه را هم قبول داشته باشد. و همچنین [از ادله بر مطلب] این مسئله است که [در روایات] وارد شده و ثابت است که در اذن دخول حرم سیدالشهدا علیهالسلام این مطلب منصوص است که [شخص بگوید]: «أاَدْخُلُ یَا اللهُ، أاَدْخُلُ یَا رَسُولُ اللهِ، أاَدْخُلُ...» (آیا داخل شوم خداوندا؟ آیا داخل شوم ای رسول خدا؟ ...) و از تمام ائمه علیهمالسلام استیذان۱۱ میشود. بعد میگوید: «فَإنْ دَمَعَتْ عَیْنُکَ، فَتِلْکَ عَلَامَة الإذْنِ»۱۲ (اگر اشکی از چشم آمد، علامت این است که به تو اذن دادهاند).
اما کیست که بفهمد این مطلب را؟! کیست که عاقل باشد؟! این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. اما احمقها میگویند: اشک چیست؟ اینها ـنعوذباللهـ خرافات است، اینها چیست؟! این اشک چشم، به آن بالا مربوط است. عمل «امداوود» آنقدر مفصّل است که از ظهر تا غروب، بعضیها آن را نمیتوانند خلاص بکنند. [در روایت] دارد که در سجدۀ آخر، سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است.۱۳ عجب! شما میگویید این اشک هیچکاره است؟! نهخیر، این اشتباه محض است، این اشک ما مربوط است به اعلی علیین؛ از آنجا استیذان میکند، از آنجا استجابت دعا میکند.
فلذا باید بدانند کسانی که حاجت مهمهای دارند، یکی از همین نمازها و از این عبادتهایی که برای حاجت ذکر شده است [به جا آورند] و اگر بخواهند تثبیت بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلاشک، ملتفت باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها، بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به اندازۀ] بال مگسی چشم تر بشود، این علامت این است که مطلب تمام شد. بله، چیزی که هست، عینک ما درست صاف نیست، ما نمیفهمیم، فرضاً ما از خدا خانه میخواهیم، اما خدا خانهای را که ما میخواهیم به مصلحت ما نمیداند، چه میکند؟ آیا باطل میکند دعای ما را؟ خیر، بالاتر از خانه به ما میدهد؛ به مَلک میفرماید: چند سال بر عمر این شخص بیفزا. این بیچاره خیال میکند اینهمه زحمت کشید، آخر اثری از خانه و دعای خودش ندید، دعایش مستجاب نشد، اما نمیداند بالاتر از استجابت این دعا را به او دادهاند، ولی او نمیفهمد. حسن ظن به خدا باید داشته باشیم، عینکت باید واسع و صاف باشد، کدورت نداشته باشد.
به خدا میسپاریم همه را در تثبیت این اصل اصیل که «مودت ذیالقربی» است با تمام لوازمش تا گاو و ماهی،۱۴ که ثابت قدم باشند، انشاءالله.
📚منابع:
۱. اشکالات و معایب دشمنان.
۲. شوری، ٢٣.
۳. «عن ابن عباس رضی الله عنه قال: لما حضر رسول الله صلى الله علیه و سلم و فی البیت رجال فیهم عمر بن الخطاب قال النبی صلى الله علیه و سلم: هلم اکتب لکم کتاباً لا تضلوا بعده. فقال عمر: ان النبی صلى الله علیه و سلم قد غلب علیه الوجع و عندکم القرآن. حسبنا کتاب الله. فاختلف أهل البیت فاختصموا منهم من یقول قربوا یکتب لکم النبی صلى الله علیه و سلم کتابا لن تضلوا بعده ومنهم من یقول ما قال عمر فلما أکثروا اللغو و الاختلاف عند النبی صلى الله علیه و سلم قال رسول الله صلى الله علیه و سلم قوموا؛ از ابنعباس ـ که خدا از او و پدرش، عباس، راضی باشد ـ نقل شده است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در حال احتضار قرار گرفت و در منزلش مردانی حضور داشتند که عمربنخطاب هم در میان آنان بود، فرمود: بیایید چیزی برایتان بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: درد بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله چیره شده است، قرآن را دارید، کتاب خدا ما را بس است. پس از این سخن، در میان حاضران در منزل اختلاف و منازعه شد. برخی میگفتند: بیایید پیامبر صلیاللهعلیهوآله برایتان چیزی بنویسد که بعد از آن هرگز گمراه نشوید و برخی سخن عمر را میگفتند. وقتی در محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآله بسیار اختلاف کردند و سخنان بیهوده گفتند، پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: برخیزید [و بروید]»؛ صحیح بخاری، ج۷، ص۹ و نیز نک: مسند احمد، ج۱، ص۳۲۴؛ ج۷، ص۹؛ صحیح بخاری، ج۵، ص۱۳٧؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶؛ امالی مفید، ص۳۶؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۱، ص۲۳۶؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۷۳؛ ج۳۰، ص۵۳۲.
۴. مائده، ٣.
۵. مائده، ۵۵.
۶.توبه، ١١٩.
۷.تفاوت گذاشت.
۸.دو تکه.
۹.زنا.
۱۰.یونس، ١٨.
۱۱.درخواست اجازه.
۱۲.«فَإِنْ خَشَعَ قَلْبُکَ وَ دَمَعَتْ عَیْنُکَ
فَهُوَ عَلَامَةُ الْإِذْنِ؛ پس اگر قلبت خاشع و چشمت گریان شد، نشانۀ اذن
است»؛ مصباحالمتهجد، ج۲، ص۷۲۰؛ المزار، شهید اول، ص۱۲۲؛ بحارالانوار، ج۹۸،
ص۱۹۹.
۱۳.«... وَ اجْتَهِدْ أَنْ تَسِحَ عَیْنَاکَ وَ لَوْ بِقَدْرِ
رَأْسِ الذُّبَابَةِ دُمُوعاً فَإِنَّ ذَلِکَ عَلَامَةُ الْإِجَابَةِ؛ بکوش
اشک چشمانت، اگرچه به اندازۀ سر مگس، جاری شود که این اشک علامت اجابت
است»؛ مصباحالمتهجد، ج۲، ص۸۱۲؛ بحارالانوار، ج۹۵، ص۴۰۳ و نیز نک:
اقبالالاعمال، ج۲، ص۶۶۳؛ بحارالانوار، ج۹۵، ص۴۰۴.
۱۴.کنایه از نهایت امر.
بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتکار، شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش برد و همه شب نیارامید، از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبارم به ترکستان است و فلان بضاعت به هندوستان و این کاغذ قبالهی فلان زمین و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی که خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است و گاه گفتی که دریای مغرب مشوش است و باز گفت: سعدیا! سفری دیگر در پیش است، اگر آن کرده شود، بقیت عمر خویش به گوشهای بنشینم و ترک تجارت کنم.
گفتم: آن سفر کدام است؟
گفت: گوگرد پارسی به چین خواهم برد، شنیدم که آنجا قیمت عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و پولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و بُرد یمانی به پارس و از آن پس ترک تجارت کرده به دکانی بنشینم، چندان از این مالیخولیا فرو خواند که بیش از آن طاقت گفتنش نماند!!
پس گفت: ای سعدی! تو نیز سخنی بگوی از آنچه دیده و شنیدهای.
گفتم:
آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پُر کند یا خاک گور
📚منبع : گلستان سعدی
امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف درنامهای به شیخ مفید میفرمایند:
سعی کنید اعمال شما(شیعیان) طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.
امر قیام ما با اجازهی خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایدهای ندارد و سودی نبخشد.
عدم التزام به دستورات ما، موجب میشود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت.
📚منابع:
احتجاج، ج2 ، ص597
بحارالانوار، ج3 ، ص175
یاصاحبالزمان امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف
آنکه از شرمِ گنه، باید کُنَد غیبت منم؛
تو چرا جور گنهکارانِ عالم میکشی؟!
امام صادق علیهالسلام فرمود: شیطان در آن وقتی که موسی با خداوند مناجات میکرد به نزد موسی آمد، یکی از ملائکهها به شیطان گفت: از موسی چه میخواهی؟ او در حال مناجات است. گفت: همان کاری را با وی دارم که با پدرش آدم داشتم که او در بهشت بود.
در همان هنگام که موسی مناجات میکرد، از جانب خداوند خطاب آمد:
ای موسی، من نماز کسی را قبول نمیکنم مگر این که به خاطر عظمت من به من تواضع کند و او قلباً از من بترسد و روزش را با ذکر من به آخر برساند. و به گناهان اصرار نورزد و حق اولیاء دوستان مرا بشناسد.
موسی عرض کرد: خداوندا، منظورت از اولیاء و احباء، ابراهیم و اسحق و یعقوب است؟
خطاب آمد: آنها اولیاء من هستند. ولی من منظورم کسی است که به خاطر او آدم و حوا را خلق کردم و بهشت و جهنم را آفریدم.
موسی عرض کرد: خداوندا، آن شخص کیست؟
خداوند فرمود: آن شخص محمد احمد است که من نام او را از نام خودم مشتق نمودم. چون نام من محمود است لذا نام او را محمد گذاردم.
موسی عرض کرد: خدایا مرا از امت او قرار بده.
خداوند فرمود: ای موسی، اگر تو مقام و منزلت او را و منزلت اهلبیتش را بشناسی، جزو امت او هستی. زیرا مثل او و اهل بیتش در میان مخلوقاتم، مانند همان باغ در بهشت میباشد که نه برگهای درختانش خشک میشوند و نه طعم میوههایش تغییر میکند. پس هر کس آنها را بشناسد و به حقوق آنها آگاه باشد من برای آن شخص هنگام جاهل بودن علم به وی میدهم و هنگام تاریکی نور و قبل از این که آن شخص از من چیزی بخواهد، حاجتش را روا میکنم و قبل از سؤال هر چه لازم دارد به وی میدهم.
ای موسی، دنیا دار عقوبت است که من آدم را بوسیله ارتکاب گناه به آنجا فرستادم و دنیا را ملعون ساختم و هر چه که در آن هست آنها هم ملعون هستند، مگر این که از دنیا به خاطر من استفاده کنند (یعنی نعمتهای دنیا را برای این پذیرند که در راه من انفاق کنند).
ای موسی، بندگان عابد من به میزان شناخت من از دنیا دوری میکنند و همچنین از سایر مخلوقات هم دوری میکنند. ولی مردمان دیگر بواسطه مقدار جهلشان درباره شناخت من متوجه دنیا میشوند. پس هر کدام از بندگان من دنیا را بزرگ بشمارند، چشم آنها همیشه فقیر است. لکن هر کس دنیا را تحقیر کند از آن استفاده میبرد (یعنی برای آخرتش).
📚منبع : کلیات حدیث قدسی(ترجمه الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة)، ص: 122
دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعهای
دوباره ضربهی سنگینِ دست واقعهای
چقدر مردم پستِ مدینه نامردند
دوباره هر دو سر کوچه را قُرُق کردند
ببین که آخرِ عمری چه بر سرت آمد
صدای نالهی جانسوز مادرت آمد
مگر نه اینکه شما را دوان دوان بردند؟
دوان دوان نه که حتی کشان کشان بردند
مگر نه اینکه زدند ریسمان به بازویت؟
مگر نه اینکه زدند با لگد به پهلویت؟
مگر نه اینکه شما بین کوچه افتادی؟
به یاد مادر پهلو شکسته جان دادی؟
بناست کوچه و بازار بی عبا بروی
بناست دیدن یک قوم بیحیا بروی
بناست تا که مدینه ادا کند دِینات!
بناست پای برهنه... کجاست نعلینات؟
بناست تا که نشیند به مرکبی لجنی
ولی تو پای پیاده نفس نفس بزنی
چقدر همسفر بد دهان عذابت داد
چقدر تهمت و زخم زبان عذابت داد
چه خوب شد پسِ دَر همسرت نیامده بود
میان کوچه پِیات دخترت نیامده بود
چه خوب شد درِ خانه نداشت مسماری
نبود لکهی خونی به روی دیواری
علیرضا خاکساری
صفوان جمال از امام صادق علیهالسلام نقل میکند:
در راه مدینه در حالی که قصد رفتن به مکه را داشتم از ایشان پرسیدم ای فرزند رسول خدا چرا شما را محزون و شکسته میبینم؟
پس فرمودند: اگر تو نیز آن چه را که من میشنوم میشنیدی این سوال را نمیپرسیدی؟
پس عرضه داشتم: شما چه چیزی را میشنوید؟
فرمودند: ابتهال و شکایت فرشتگان بر خداوند گرامی و عزتمند بر علیه قاتلان امیرالمؤمنین و قاتلان حسین علیهماالسلام و نوحه و نالهی اجنه و گریهی ملائکه که حول او هستند و شدت بیتابی آنها را میشنوم.
چه کسی با این حال به غذا خوردن یا نوشیدن و یا خواب میل میکند؟
📚کامل الزیارات صفحه 186 ، بحارالانوار جلد 45 صفحه 2
همان امام غریبی که شانهاش خم بود
به روی شانهی پیرش غم دو عالم بود
میان صحن حسینیهی دو چشمانش
همیشه خاطرهی ظهر یک محرم بود
دل شکستهی او را شکستهتر کردند
شبیه مادر مظلومهاش پر از غم بود
اگر تمام ملائک ز گریه میمردند
به پای خانهی آتش گرفتهاش کم بود
حدیث حرمت او را به زیر پا بردند
اگر چه آبروی خاندان آدم بود
شتاب مرکب و بند و تعلل پایش
زمینههای زمین خوردنش فراهم بود
مدینه بود و شرر بود و خانهای ساده
چه خوب میشد اگر یک کمی حیا هم بود
امان نداشت که عمامهای به سر گیرد
همان امام غریبی که شانهاش خم بود
علی اکبر لطیفیان