شب جمعه شد و مهمان تو زهراست، حسین
دیدگانش ز غمت والِه و دریاست، حسین
باز هم نالهی جانسوز بُنَیَّ ذَبَحوکْ
باز هم روضهی گودال تو برپاست، حسین
شب جمعه شد و مهمان تو زهراست، حسین
دیدگانش ز غمت والِه و دریاست، حسین
باز هم نالهی جانسوز بُنَیَّ ذَبَحوکْ
باز هم روضهی گودال تو برپاست، حسین
شب جمعه حرمت بوی محرم دارد
بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد
شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم
دل آشفتهی من، صحن تو را کم دارد
هر سال عرفه دلم میگیره
از هجر تو دم به دم میگیره
آشفته و بیقرار و خسته
بازم دلامونو غم میگیره
توی شب غم سحر نیومد
امید چشای تر نیومد
بازم منم و چشم انتظاری
خورشید من از سفر نیومد
دلتنگیمو جمعهها میارم
تو محراب جمکران میبارم
اما همه آرزومه آقا
آخر رو پای تو سر بذارم
لب تشنه ولی تشنهی نورم
احساس میکنم که از تو دورم
باشه دل من شبیه سنگه
اما برا تو سنگ صبورم
دلخستهام از فراق و غربت
کاشکی دعاهام بشه اجابت
کاشکی یه شب جمعه بیائی
در سایهی تو بریم زیارت
وقتی تو حرم قیامتیه
وقتی که شب زیارتیه
آتیش میگیره دل از فراقش
سهم دل من بیطاقتیه
بیتاب بهشت عالمینم
در حسرت بینالحرمینم
دلتنگ طواف کربلا و
دلتنگ زیارت حسینم
روضه میگیره بوی گل یاس
قلبم میشه غرق شور و احساس
وقتی میشه حرف لب تشنه
دل پر میزنه تا کفالعباس
یوسف رحیمی
کارم همیشه جرم و خطا بوده از قدیم
کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم
مغلوب نفس گشتهام و خوردهام زمین
تنها سلاحم اشک و دعا بوده از قدیم
میترسم از عذاب و امیدم به فضل توست
راهِ نجات، خوف و رجا بوده از قدیم
دستم بگیر، بمانم کنار تو
بیچاره آن کسی که رها بوده از قدیم
شغل گداییاش به دوعالم نمیدهد
هرکس گدای آلعبا بوده از قدیم
میترسم از فشارِ شبِ دفن خود ولی
دلگرمیام امام رضا بوده از قدیم
نزد کریم هر که فقیر است بُرده است
آقا رئوف با فقرا بوده از قدیم
من عاشق تمام ائمه شدم ولی
در سینه جای دوست سوا بوده از قدیم
با یا حسین توبهی آدم قبول شد
ذکرش همیشه عقدهگشا بوده از قدیم
حبالحسین صوم و صلاة تمام ماست
حبالحسین نیت ما بوده از قدیم
در روضه و میان مناجات حاجتم
برگ برات کربوبلا بوده از قدیم
شبهای جمعه نالهی محزون مادری
بر زخمهای رأس جدا بوده از قدیم
اموال غارتی همه میراث عترت است
عمامهی نبی و عبا بوده از قدیم
عالم شکست چون که نوشتند داغ او
سنگین برای ارض و سما بوده از قدیم
محمدجواد شیرازی
دل بستهام به دلبر پایین پای تو
پر میزند کبوتر دل در هوای تو
باشد قرار سینهی آشفتهام حسین
ذکر فضائل حرم و کربلای تو
ای آنکه عرش و فرش و فلک، لوح والقلم
نتوان نوشت قطرهای از خونبهای تو
مسکینترین گدای توام، سائل توام
دارم طمع به دست کریم و سخای تو
امشب چقدر گریه به پایت شده روان
این اشکها چه قابل قدر و بهای تو؟
امشب چقدر گریه به پایت شده روان
مادر نشسته بر در صحن و سرای تو
شد روضهخوانِ مجلس شبهای جمعهات
زهرا و مهدیاش شده صاحب عزای تو
از بسکه گریه کرده به پای مصیبتت
خون ریزد از دو دیده به شرح منای تو
حسین رضایی
شب جمعهست... هوایت نکنم میمیرم
یادی از صحن و سرایت نکنم میمیرم
ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم میمیرم
سجده بر خاک شما سیرهی هر معصومیست
سجده بر تربت پایت نکنم میمیرم
دوریات درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم میمیرم
به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم میمیرم
"وضع من را به خدا روضهی تو سامان داد
من اگر گریه برایت نکنم میمیرم"
جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم... میمیرم!
شعرهایم همگی درد فراق است... ببخش
صحبت از کربوبلایت نکنم میمیرم
محمدجواد شیرازی
کربلا آنقَدر کشش دارد که مرا جذب کرده گودالش
کاروانی که رفته، میخواهد بکِشاند مرا به دنبالش
کربلا نه، همان بهشتی که میوزد بوی سیب در حرمش
میکشد سمت خود هر آدم را میوههای رسیده و کالش
هر شب جمعهای که میآید شب پُر رفت و آمدی دارد
زائرش قابل شناساییست از غبار نشسته بر شالش
قبله شش گوشه میشود اینجا، میشود هر طرف نمازی خواند
به مفاتیح احتیاجی نیست بس که آسان شده است اعمالش
"من اتاکم نجی" عجب ذکریست ذکر هر کس که میرسد به حسین
"من عصاکم فقد عصی الله" است ورد هر ماه و هفته و سالش
وحی قرآن نزول تدریجیست صبر کرد و خدا رسید به او
تا که در نفخ صور عاشورا وحی شد آیههای زلزالش
محسن ناصحی
مرغ درماندهام و بال و پرم افتاده
قرعهی خون جگری بر جگرم افتاده
معصیت ریشهی ایمان مرا سوزانده
بیسبب نیست ز شاخه ثمرم افتاده
یک نفر نیست به داد من تنها برسد؟!
آنقدر دام گنه دور و برم افتاده
دیر شد، آخرِ عمری به خودم آمدم و
وسط معرکه دیدم سپرم افتاده
همهی دار و ندار دل رسوای من است
این دو تا قطره که از چشم ترم افتاده
حب زهرا من خسران زده را آدم کرد
بر زبان همه، حالا خبرم افتاده
دلخوشم سائلم و ریزهخور پنج تنم
روزیام دست خدایان کرم افتاده
بیسبب نیست به لب نادعلی میخوانم
به سرم شور نجف، شور حرم افتاده
هر شب جمعه دلم سوخت از آن روزی که
سوی شش گوشهی دلبر نظرم افتاده
تربت کربوبلا با دل من کاری کرد
بادهی ناب هم آخر ز سرم افتاده
روزیام کربوبلا نیست ولی شکرِ خدا
به سوی مجلس روضه گذرم افتاده
مادری موی پریشان به حرم آمد و گفت:
خنجری کُند به جان پسرم افتاده
چقدر چشم طمع بر زره و پیرهنِ
تشنهی در دلِ خون غوطه ورم افتاده
محمدجواد شیرازی
خلوص ابتدا بیریا بودن است
مقامات بیادعا بودن است
مناسبترین فرصت قرب تو
همان لحظهی در بلا بودن است
شده حاجتم که شوی حاجتم
حجاب من و تو فنا بودن است
کمی فقر من را زیادش کنید
کمال گدا در گدا بودن است
من از مرگ پروانه فهمیدهام
که مقصود عاشق فدا بودن است
نجف بودنم، با علی بودنم
همان معنی با خدا بودن است
همه اول ماجرا حاضرند
ملاک آخر ماجرا بودن است
فدای غلامی که ماند و نرفت
سعادت غلام شما بودن است
ببین آرزوی دل مادرم
شب جمعه در کربلا بودن است
فقط چارهی کَفْن و دفن تنت
به جای کفن بوریا بودن است
رضا قربانی
شب جمعهست هوا هم، بیتاب
نالهی مادر ارباب بیاید، بیتاب
آمده قدِ خم و چادر خاکی امشب
به هوای حرم حضرت ارباب، بیتاب
گوشهای قدِ کمانیست نشسته امشب
نالهی واعطشا کرده جهان را، بیتاب
مُشت بر سینه زند باز بُنَیه گوید
قَتَلوکَ عَطشانا و حسینه، بیتاب
یاد آن خنجر و حنجر که میان گودال
میزند ضربه به ضربه دلِ مادر، بیتاب
کاش من هم شب جمعه حرم تو باشم
دلِ من مثلِ دلِ مادرِ تو شد، بیتاب
باز هم میگذرد روز به روز این دنیا
و منم منتظرِ برگِ براتم، بیتاب
کاش میشد که بیایم، و دگر باز نگردم آقا
ببرند جسم مرا سمت حریمت، بیتاب
امیرحمزه طالبی