از عرش، سوز نالهی جانکاه میرسد
از عرش، سوز نالهی جانکاه میرسد
دارد صدای زمزمهی ماه میرسد
لبهای قدسیان به دمت گرم میشود
“باز این چه شورش استِ” تو از راه میرسد
دارد هوای شهر، نفس تازه میکند
هر خانه را دَم تو پر آوازه میکند
یک مادری لباس سیاهِ گذشته را…
دارد برای نوکرت اندازه میکند
سینی به دستهای مُحرّم یکی یکی
این جمله بر لب همه شد دَم یکی یکی…
“لطفاً کمک کنید به بزم عزایمان”
هی میخَرَند، بیرق و پرچم یکی یکی
هر کوچهای که بزم عزایت در آن بپاست
یک شعبه از حرم شده از جنسِ کربلاست
این پارچه که حلقه زده دور روضهات…
یک چادر سیاه، نه… شش گوشهی شماست
عرضِ سلامهای عَلَم، حال ما شده
پرهای تیغههاش ، پر و بال ما شده
دستِ عَلَمکِشانِ تو را بوسه میزنیم
این بوسهها ارادت هر سال ما شده
اصلِ شراب، چای عزاخانههای توست
بر استکانِ آن، لبِ دیوانههای توست
سُکر مدام، هروله ها را درست کرد
سرهای مستها به روی شانههای توست
چشم همه برای غمت مثل زمزم است
این چشمهی زلال، فقط زیر پرچم است
این ها تمامِ حال و هوای محرم است
“باز این چه شورش است، که در خلق عالم است”
رضا قاسمی