حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء

حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء
حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء

حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء | انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

طبقه بندی موضوعی
حزب الله سایبر
انعکاس‌اخبار‌فرهنگی‌مذهبی‌شهرستان‌صومعه‌سرا
Blog Skin
شهدای صومعه‌سرا
آشنایی‌با‌شهدای‌شهرستان‌صومعه‌سرا
Blog Skin
مکتب الشهدا در شبکه های اجتماعی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت مسلم» ثبت شده است

کاش می‌شد باز برگردی به شهر مادرت
تا که راحت جان دهد این کفتر نامه‌برت

من نوشتم که بیا... ای‌کاش دستم می‌شِکست
کاش می‌شد پیکِ من هرگز نیاید محضرت

نامه‌هاشان را نخوانده پاره کن، آتش بزن
هیچ‌کس اینجا نخواهد ماند، یار و یاورت

سر به سر با مردم این شهر نگذار و برو
نقشه‌ها دارند در سر، کارها هم با سرت

یک کمی هم رحم کن بر دلخوشی‌های رباب
جان من برگرد... تا زنده بماند اصغرت

نیزه‌داری نیزه‌اش را تیزِ تیزِ تیز کرد
تا بیفتد با تمامِ آن به جان اکبرت

مشک‌هایت را حسابی پُر کن اینجا آب نیست
رحم کن بر آبروی حضرت آب آورت

لااقل اهل و عیالت را ببر یک جای امن
گُنگ و سربسته بگویم "وای، موی دخترت"

چشم‌های بی‌حیای مردم اینجا هرزه است
وای، می‌ترسم بیفتد بر نگاه خواهرت

لااقل ای‌کاش خون من کند دفع بلا ...
از تو و اهل و عیالت از تمام لشکرت

رضا قاسمی


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۳۹
مکتب الشهداء

لَمّا سَمِعَ [مُسلِمٌ ] وَقعَ حَوافِرِ الخَیلِ، وأصواتَ الرِّجالِ، عَرَفَ أنَّهُ قَد اُتِیَ، فَخَرَجَ إلَیهِم بِسَیفِهِ، وَاقتَحَموا عَلَیهِ الدّارَ، فَشَدَّ عَلَیهِم یَضرِبُهُم بِسَیفِهِ حَتّى أخرَجَهُم مِنَ الدّارِ، ثُمَّ عادوا إلَیهِ فَشَدَّ عَلَیهِم کَذلِکَ، فَاختَلَفَ هُوَ وبُکَیرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِیُّ ضَربَتَینِ، فَضَرَبَ بُکَیرٌ فَمَ مُسلِمٍ فَقَطَعَ شَفَتَهُ العُلیا ، وأشرَعَ السَّیفَ فِی السُّفلى، ونَصَلَت لَها ثَنِیَّتاهُ، فَضَرَبَهُ مُسلِمٌ ضَربَةً فی رَأسِهِ مُنکَرَةً، وثَنّى بِاُخرى عَلى حَبلِ العاتِقِ کادَت تَطلُعُ عَلى جَوفِهِ. فَلَمّا رَأَوا ذلِکَ أشرَفوا عَلَیهِ مِن فَوقِ ظَهرِ البَیتِ، فَأَخَذوا یَرمونَهُ بِالحِجارَةِ، ویُلهِبونَ النّارَ فی أطنانِ القَصَبِ، ثُمَّ یَقلِبونَها عَلَیهِ مِن فَوقِ البَیت، فَلَمّا رَأى ذلِکَ خَرَجَ عَلَیهِم مُصلِتا بِسَیفِهِ فِی السِّکَّةِ فَقاتَلَهُم.

ترجمه: مسلم بن عقیل چون صداى سُم اسبان و سر و صداى مردان را شنید، دانست که به سراغ وى آمده‌اند. پس با شمشیر به سوى آنان آمد. آنان به خانه یورش آوردند. مسلم سخت با آنان درگیر شد و آنان را با شمشیر مى‌زد تا آنها را از خانه بیرون راند. آنان دوباره باز گشتند و باز مسلم سخت با آنان درگیر شد. میان مسلم و بُکَیر بن حُمرانِ اَحمرى دو ضربه شمشیر، رد و بدل شد. بُکَیر ضربتى بر دهان مسلم زد و لب بالاى او قطع شد و شمشیر بر لب پایین نشست و دندان‌هاى پیشین مسلم افتاد و مسلم هم ضربتى بر سر و ضربتى دیگر بر رگ گردن وى زد که نزدیک بود به عُمق [گردنش] رخنه کند.
سپاهیان چون اوضاع را چنین دیدند از بالاى بام خانه بر مسلم هجوم آوردند و سنگ به طرفش پرتاب مى کردند و توده‌هاى نِى را آتش مى‌زدند و به سویش مى‌انداختند. مسلم چون اوضاع را چنین دید با شمشیرِ برهنه به کوچه آمد و با آنان به نبرد پرداخت.

📚منبع:
تاریخ طبری، ج5، ص 373


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۴۸
مکتب الشهداء

تنهاترین غریب کجایی پسر عمو
کشته مرا هوای جدایی پسر عمو

زخمی‌ترین ستاره‌ی دارالاماره‌ام‌
آماده‌ام برای رهایی پسر عمو

فریاد می‌زنم که به اینجا سفر نکن
دیگر مرا نمانده صدایی پسر عمو

امشب همه فدایی و فردا همه فرار
در عهد کوفه نیست وفایی پسر عمو

از بچه‌های فاطمه فرمان نمی‌برند
اینجا اسیر جور و جفایی پسر عمو

یک پیر زن به داد دل خسته‌ام رسید
بر زخم من رسانده دوایی پسر عمو

شرمنده‌ام از این که نوشتم بیا حسین
دارم به لب دعا که نیایی پسر عمو

راهی شده دلم به تمنای دیدنت
با کاروان کرببلایی پسر عمو

اسماعیل شبرنگ


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۴۳
مکتب الشهداء

وجَعَلَ یُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ وضَعُفَ عَنِ القِتالِ، وتَکاثَروا عَلَیهِ فَجَعَلوا یَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ، فَقالَ مُسلِمٌ: وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونَنی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ الأَنبِیاءِ الأَبرارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله علیه و آله وذُرِّیَّتِهِ؟(1)

ترجمه: مسلم بن عقیل به نبرد، ادامه داد تا جراحت‌هاى سنگینى بر او وارد شد و از جنگیدن ناتوان شد. جمعیت بر او یورش بردند و با تیر و سنگ بر او مى‌زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آیا به سویم سنگ، پرتاب مى‌کنید ـ آن‌گونه که به کفّار، سنگ مى‌زنند ـ، در حالى که من از خانواده پیامبرانِ ابرارم؟ آیا حقّ پیامبر را درباره‌ی خاندانش پاس نمى‌دارید؟


وبَقِیَ وَحدَهُ وقَد اُثخِنَ بِالجِراحِ فی رَأسِهِ وبَدَنِهِ فَجَعَلَ یُضارِبُهُم بِسَیفِهِ وهُم یَتَفَرَّقونَ عَنهُ یَمینا وشِمالاً(2)

ترجمه: امام حسین علیه‌السلام از زخم‌هاى تن و سرش سنگین شده و تنها مانده بود، آنان را با شمشیر مى‌زد و آنها، از چپ و راستِ او مى‌گریختند.


فَوَقَفَ [الحُسَینُ علیه السلام ] وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِه هَشَمَها ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ ...(3)

ترجمه: امام حسین علیه‌السلام که بر اثر نبرد کم توان شده بود ایستاد. سنگى به پیشانى‌اش خورد و آن را شکست. سپس تیر سه شاخه مسمومى آمد و بر قلبش نشست.

منابع:
1. الفتوح ابن اعثم کوفی: ج ٥ ص ٥٣
2. منبع: الإرشاد شیخ مفید ج ٢ ص ١١١، إعلام الورى طبرسی ج ١ ص ٤٦٨ ، روضة الواعظین ابن فتال نیشابوری، ص ٢٠٨
3. مثیر الأحزان ابن نما حلی ص ٧٣


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۹
مکتب الشهداء

... فَقالَ مُسلِمٌ، وَیلَکُم! ما لَکُم تَرمونّی بِالحِجارَةِ کَما تُرمَى الکُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَیتِ النَّبِیِّ المُختارِ؟! وَیلَکُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه، ولا حَقَّ قُرباهُ ؟ ثُمَّ حَمَلَ عَلَیهِم ـ فی ضَعفِهِ ـ فَهَزَمَهُم وکَسَرَهُم فِی الدُّروبِ وَالسِّکَکِ.
ثُمَّ رَجَعَ وأسنَدَ ظَهرَهُ عَلى بابِ دارٍ مِن تِلکَ الدّورِ، ورَجَعَ القَومُ إلَیهِ، فَصاحَ بِهِم مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ: ذَروهُ حَتّى اُکَلِّمَهُ بِما اُریدُ، فَدَنا مِنهُ وقالَ: وَیحَکَ یَابنَ عَقیلٍ! لا تَقتُل نَفسَکَ، أنتَ آمِنٌ ودَمُکَ فی عُنُقی، وأنتَ فی ذِمَّتی. فَقالَ مُسلِمٌ: أتَظُنُّ یَابنَ الأَشعَثِ أنّی اُعطی بِیَدی وأنَا أقدِرُ عَلَى القِتالِ؟! لا وَاللّه ِ لا یَکونُ ذلِکَ أبَدا. ثُمَّ حَمَلَ عَلَیهِ فَأَلحَقَهُ بِأَصحابِهِ، ثُمَّ رَجَعَ إلى مَوضِعِهِ وهُوَ یَقولُ: اللّهُمَّ إنَّ العَطَشَ قَد بَلَغَ مِنّی، فَلَم یَجتَرِئ أحَدٌ أن یَسقِیَهُ الماءَ ویَدنُوَ مِنهُ. فَقالَ ابنُ الأَشعَثِ لِأَصحابِهِ: إنَّ هذا لَهُوَ العارُ وَالشَّنار، أتَجزَعونَ مِن رَجُلٍ واحِدٍ هذَا الجَزَعَ؟ اِحمِلوا عَلَیهِ بِأَجمَعِکُم حَملَةَ رَجُلٍ واحِدٍ. فَحَمَلوا عَلَیهِ وحَمَلَ عَلَیهِم، وقَصَدَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الکوفَةِ یُقالُ لَهُ بُکَیرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِیُّ، فَاختَلَفا بِضَربَتَینِ: ضَرَبَهُ بُکَیرٌ عَلى شَفَتِهِ العُلیا، وضَرَبَهُ مُسلِمٌ فَبَلَغَتِ الضَّربَةُ جَوفَهُ فَأَسقَطَهُ قَتیلاً. وطُعِنَ [مُسلِمٌ] مِن وَرائِهِ فَسَقَطَ إلَى الأَرضِ، فَاُخِذَ أسیرا، ثُمَّ اُخِذَ فَرَسُهُ وسِلاحُهُ، وتَقَدَّمَ رَجُلٌ مِن بَنی سُلَیمٍ یُقالُ لَهُ عُبَیدُ اللّه بنُ العَبّاسِ، فَأَخَذَ عِمامَتَهُ.(1)

ترجمه: مسلم گفت: واى بر شما! چرا به سویم سنگ پرتاب مى‌کنید ـ آن گونه که به کفّار، سنگ مى‌زنند ـ در حالى که من از خاندان پیامبر برگزیده‌ام؟ واى بر شما! آیا حقّ پیامبر خدا را پاس نمى‌دارید و حقّ نزدیکانِ او را حرمت نمى‌نهید؟! آنگاه با ناتوانى بر آنان یورش بُرد و آنان را به سوى کوچه‌ها و دروازه‌ها فرارى داد. آنگاه باز گشت و بر درِ خانه‌اى تکیه داد. جمعیت به سویش باز گشتند. محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد: رهایش کنید تا با او سخن بگویم. آنگاه به مسلم نزدیک شد و گفت: واى بر تو، اى پسر عقیل! خودت را به کشتن مده. تو در امانى و خونت بر گردن من است. تو در پناه منى. مسلم گفت: اى پسر اشعث! گمان مى‌کنى تا وقتى که نیرو براى جنگیدن دارم دست تسلیم دراز مى‌کنم؟ نه به خدا! هرگز چنین نمى‌شود. آنگاه بر او یورش بُرد و او را تا پیش یارانش عقب راند و به جایگاه خود باز گشت و مى‌گفت: بار خدایا! عطش توانم را بُرده است! ولى کسى جرئت نداشت به او آب بدهد، یا به وى نزدیک شود.
پسر اشعث به یارانش گفت: این، براى شما ننگ و عار است که این چنین از یک نفر درمانده شده‌اید! همه با هم، یکباره بر او یورش برید. آنان بر مسلم حمله کردند و مسلم هم بر آنان یورش بُرد. مردى کوفى به نام بُکَیر بن حُمرانِ احمرى به سمت مسلم آمد و دو ضربت میان آن دو رد و بدل شد. بُکَیر بر لب بالاى مسلم ضربتى زد و مسلم نیز ضربتى بر او زد که کشته بر زمین افتاد. مسلم از پشت سر، نیزه خورد و بر زمین افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را برداشتند و مردى از بنى سُلَیم به نام عبید اللّه بن عبّاس جلو آمد و عمامه اش را برداشت.


عَطِشَ الحُسَینُ علیه السلام فَدَعا بِقَدَحٍ مِن ماءٍ فَلَمّا وَضَعَهُ فی فیهِ رَماهُ الحُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ فَدَخَلَ فَمَهُ، وحالَ بَینَهُ وبَینَ شُربِ الماءِ ، فَوَضَعَ القَدَحَ مِن یَدِهِ .(2)

ترجمه: امام حسین علیه‌السلام تشنه شد و کاسه آبى خواست. هنگامى که آن را به دهان بُرد حُصَین بن نُمَیر تیرى به سوى او انداخت که به دهانش فرو رفت و میان او و آب نوشیدن مانع شد و امام حسین علیه‌السلام کاسه را از دست فرو گذاشت.

📚منابع:
1. مقتل الحسین علیه‌السلام خوارزمی: ج ١ ص ٢٠٩
2. الأخبارالطوال؛ احمد بن داود دینوری: ص ٢٥٨



انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۲
مکتب الشهداء

خدایا شهر کوفه کربلا شد / دگر مسلم فدا شد
غریب کوفه مهمان خدا شد / دگر مسلم فدا شد

🏴

بر فراز دارم و دلواپس یک کاروان / آه از این کوفیان
از همینجا دیده‌ام یک زینب و یک ساربان / آه از این کوفیان

🏴

بشنو از باد صبا پیغام خونبار مرا / یا حسین کوفه میا
بر سر دارالعماره شد سرم از تن جدا / یا حسین کوفه میا

🏴

من سفیر عشقم و از کوفه دارم یک پیام / یابن الزهرا السلام
قتلگاه عاشق اینجا می‌شود بالای بام / یابن الزهرا السلام

🏴

کاش با خونم به روی نامه‌ها / یا حبیبی یا حسین
می‌نوشتم یا حسین کوفه میا / یا حبیبی یا حسین


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۱
مکتب الشهداء

خدا کند که از این ره امیر برگردی
ز قبل آن که شوی بی‌سفیر برگردی

دعا کنم که خدا در دل تو اندازد
که هرچه زودتر از این مسیر برگردی

ز پیش از اینکه شوم تا قیامت از خجلت
به نزد مادر تو سر به زیر برگردی

به استخوان شکسته تو را قسم بدهم
به حق "جابرالعظم الکسیر" برگردی

به نازکی گلوی علی کنی رحمی
نخورده حنجر شش ماهه تیر برگردی

ز قبل آنکه شود ضرب تیر سه شعبه
یگانه رازق طفل صغیر برگردی

ز قبل آنکه شود دختر سه ساله‌ی تو
به بوسه‌ای ز لبان تو پیر برگردی

خدا کند که عدو تا به نیزه نگرفته
ز پهلوی تو تقاص غدیر برگردی

قسم به قامت رعنای شیر ام‌بنین
قسم به غیرت مردی دلیر برگردی

ز قبل آنکه شود خواهر تو بی معجر
میان کوچه و بازار اسیر برگردی

ز قبل آنکه کند وقت دفن تو پسرت
تن تو جمع میان حصیر برگردی

ز قبل آنکه بچیند یکی یکی دشمن
به نیزه رأس صغیر و کبیر برگردی

قاسم نعمتی


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۲۵
مکتب الشهداء

در غربت و مظلومیت آن حضرت همین بس که از پشت بام‌ها دسته‌هاى نى را آتش مى‌زدند و بر سر آن حضرت مى‌ریختند. همچنین زمانى که چشم ابن‌زیاد بر آن حضرت افتاد، زبان به جسارت امیر‌المؤمنین و امام حسین علیهم‌السلام و عقیل گشود. در بالاى دارالاماره با لب تشنه سر از بدن نازنینش جدا کردند و بدنش را از بالاى قصر به پایین انداختند. بعد از شهادت ریسمان به پاى مبارکش بسته و در میان بازار کوفه مى‌کشیدند. سپس بدن مارکش را به دار زده و سر مطهرش را به دمشق فرستادند.
در دفن بدن مطهر دو نظر است: یکى اینکه جمعى از قبیله‌ی هانى آمدند و بدن‌هاى مطهر مسلم بن عقیل و هانى را دفن کردند(1). دیگر اینکه نیمه شب زوجه‌ی میثم تمار به همراهى چند نفر از جمله همسر هانى بن عروه، بدن‌ها را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند(2).

📚منابع:
1. مراقدالمعارف: ج 2 ص 318، فرستان الهیجاء: ج 2 ص 106
2. وسیله الدارین: ص 209، از ثعلبى


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۴۳
مکتب الشهداء

در وادی حسین مجال کلام نیست
جز با کلام خون به مسیرش پیام نیست

با ترس جان، هر آن که قدم زد درین طریق
والله راه عاشقی‌اش مستدام نیست

با خون به صفحه‌ی عرفات دلم نوشت
راه وصال جز به شهادت تمام نیست

عشق و بلا ز روز ازل هم پیاله‌اند
زیرا به جز بلا قدحی بین جام نیست

در زیر جامه‌ها همه شمشیر بسته‌اند
این کار، هتک حرمت بیت‌الحرام نیست؟

گویا کسی نبود که گوید به حاجیان
آیا بریدن سر حاجی حرام نیست؟

یا وقت ذبح نیست کسی تا کند سوال
این صید زیر دست تو خشکیده کام نیست؟

این درس مسلم است که پایان عاشقی
جز سر جدایی علنی روی بام نیست

محبوب در حجاز و سفیرش به روی بام
راه وصال این دو به جز یک سلام نیست

سر روی نی تنش به روی خاک کوچه‌ها
میخ قناره جای سفیر امام نیست

قاسم نعمتی


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۲۹
مکتب الشهداء

سیدی کن نظر این بی سرو سامانی من
گریه‌دار است ز بس شام پریشانی من

آخر از عشق تو کارم به سَرِ دار کشید
به تماشا بنشین لیله‌ی قربانی من

کوچه گردی کنم و ناله زنم کوفه میا
چه کنم؟ دیر شده وقت پشیمانی من

بسته شد راهم و پیغام سپردم به نسیم
تا رساند به تو این ناله‌ی طوفانی من

تا سر پای خود هستی به مدینه برگرد
بشنو این توصیه از غربت پنهانی من

پیکرم را سر بازار به خیرات برند
در همه شهر ببین سفره‌ی مهمانی من

با وجودی که شدم پیش نماز مسجد
نشد اثبات در این شهر مسلمانی من

دوره کردن مرا سنگ زدند هو کردند
تازه آغاز شده غربت پنهانی من

تا که کوبید عصایش به لب و دندانم
کرد تغییر دگر لهجه‌ی قرآنی من

گو به عباس اگر بسته نمی‌شد دستم
می‌نوشتم نگران سر زینب هستم

قاسم نعمتی


انتشار گلچینی از روایات، مقاتل، اشعار و... در مناسبت‌های مذهبی

برای ورود به کانال حسینیه مجازی مکتب‌الشهداء بر روی تصویر زیر کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۰۲
مکتب الشهداء